بیا
کنون که خار جدایی به پا خلید بیا
کبوتری نشاط و عیش دل پرید بیا
خدا ز جوهر بختم ، شب آفرید بیا
ستاره دیده فروبست آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
کبوتری نشاط و عیش دل پرید بیا
خدا ز جوهر بختم ، شب آفرید بیا
ستاره دیده فروبست آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
در آرزوی رخت نوگل بهارم ریخت
شگوفه های آرزو ز شاخسارم ریخت
دلم شکست وهوسهای بیشمارم ریخت
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شگفت و سحر دمید بیا
شبی حدیث فراقت به جام جم گفتم
زقلب زار و دو چشمان پر ز نم گفتم
ز درد و غم بسرودم ولی چه کم گفتم
زبس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
امید وصل تو بودست در دلم بسیار
دو دیده ام تمام عمر در رهت بیدار
خیال آمدنت حک، در عالم پندار
به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
به هوش باش که هنگام ان رسید بیا
سرود سبز بهاران ، گل شگفته تویی
کلید رمز و هوسهای بخت بسته تویی
قرار و تاب و تمنای قلب خسته تویی
امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش نا امید بیا
مخمس بر غزل سیمین بهبهانی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۲۹ ساعت 12:47 توسط Abdul Waheed Hameedi
|
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم = فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم.