نور تو بود هر دم ‌رخشنده به بام من

ای ظاهر و ای باطن ، معنی ی کلام من

هم عاشق و هم معشوق، اینست پیام من

«من بندهٔ آزادم عشق است امام من

عشق است امام من عقل است غلام من»

افلاک به رقص آمد از شور مدام من

کروبیان سرمست ، از عز و مقام من

آن سجده آغازین ، از بهر سلام من

«هنگامهٔ این محفل از گردش جام من

این کوکب شام من این ماه تمام من»

دور از غم این هستی در جنت اعلا بود

از نه فلک آنسو تر او را چه تماشا بود

با عرشیان همدم در عرش معلا بود

«جان در عدم آسودهٔ بی ذوق تمنا بود

مستانه نوا ها زد در حلقه دام من»

از خاک شدم پیدا، یا دست خدا افکند؟

فرگشت چنینم کرد؟ «اشراف » بود ترفند ؟

از باغ بهشتم من ؟ با روح بود پیوند؟

«ای عالم رنگ و بو این صحبت ما تا چند

مرگست دوام تو عشق است دوام من»

دانا و خبیرم او، بینا و بصیرم او

رزاق و قدیرم او، هادی و منیرم او

«اقبال ی وحیدم» او، فتاح و مجیرم او

«پیدا به ضمیرم او پنهان به ضمیرم او

این است مقام او دریاب مقام من»