نوشته: عبدالرحمن حاج، نویسنده و پژوهشگر سوری

ترجمه: احمد بهروز

پژوهش در مسأله تقسیم‌بندی جهان از منظر فقه، در اندیشه اسلامی معاصر بیش از هر زمانی دیگر ضروری می‌نماید. از وقت پیدایی سازمان جهاد اسلامی در مصر در سال1967 میلادی شاید برای نخستین بار اصطلاحات “دار کفر” و “دار اسلام” به گونه استراتیژیک مورد استفاده قرار گرفت که بیانگر دیدگاه این سازمان در خصوص کفری شدن سرزمین‌های اسلامی‌بوده است1.

نگرش سازمان جهاد اسلامی برخاسته از تئوری مرحوم سید قطب در باره قضیه “حاکمیت2“ است که سید قطب با تکیه به آن جوامع مسلمان نشین را جوامع جاهلی3 دانسته است.

پدیده یازده سپتامبر 2001 میلادی به این نگرش فقهی اهمیت ویژه‌یی داد و بر مبنای آن، که آمریکا “دارحرب” است مورد حملات انتحاری قرار گرفت. اسامه بن لادن در نخستین صحبت ویدیویی خود این حادثه را موجب دسته‌بندی جهان به دو قطب “دارحرب” و “دار اسلام” دانست و در برخی صحبت‌های خود از واژه گان “دارکفر” و “دار اسلام و ایمان” نیز استفاده کرده است.

بایسته است که در این جا دقت شود که گفتمان حرکت‌های سیاسی رادیکال از اصطلاح “دار کفر” به “دار حرب” تغییر می‌یابد. و این رویکرد در واقع بازتاب دهنده نگرش آنها به ارتباط جهان اسلام و قضایای دامنه دار آن است.

به هر حال این تئوری هرچه که باشد؛ خاستگاه آن میراث فقهی‌یی است که دانشمندان فقه آن را حد اقل در گسترۀ مذاهب فقهی چهارگانه پایه گذاری کرده‌اند؛ و این بدان معنی نخواهد بود که کاربرد این واژگان توسط جریان‌های سیاسی اسلامگرا از لحاظ فقهی دقیق و بجاست، هم چنان که تقسیم‌بندی جهان از دیدگاه فقه قدیم نمی‌تواند جدل ناپذیر و نقد ناپذیر باشد.

بیشتر پژوهشگران معاصر معتقد اند که این دسته‌بندی مرتبط به شرایط یک مقطع پیچیده و تاریخی‌یی بوده است که این واژه گان در آن به کار رفته و رواج یافته است و زادگاه چنین اصطلاحاتی همان جو ویژۀ تاریخی است بیش از آن که خاستگاهی و اصلی در متون قرآنی و حدیثی داشته باشد.

مسأله دسته‌بندی جهان از مدتی بدین سو- به استثنای ادبیات حرکت‌های سیاسی مسلح- مورد توجه و عنایت پژوهشگران قرار گرفته است. نخستین بحث‌های تخصصی گونه در این مسأله به دهه 60 میلادی بر می‌گردد که این امر بیانگر حساسیت و نگرش جدید دانشمندان به قضیه دسته‌بندی جهان شمرده می‌شود. در این خصوص می‌شود به نوشته‌های محی الدین قاسم در سال 1996میلادی اشاره کرد. اگر چه این نوشته‌ها از اهمیت بسزایی برخوردار است ولی این نوشته‌ها مسأله را از دیدگاه علوم سیاسی به بررسی گرفته است و نه از دیدگاه فقهی متخصصانه.

بنا بر این، اندیشه فقهی معاصر در این قضیه نیازمند پژوهش فقیهانه و کاوش حکیمانه است؛ آن هم بحث‌هایی که به ویژه قضیه را از زاویه فقهی و واژه شناسی عربی بنگرد و به بررسی بگیرد4.

اهمیت موضوع در شرایط فعلی می‌طلبد تا این بحث بیشتر مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد زیرا که ما از یک سو نیازمند بازنگری ژرف فقیهانه در خصوص بررسی عوامل و پیش زمینه زایش چنین دسته‌بندی‌یی هستیم و از سوی دیگر ما نیازمند آنیم که به تبیین یک تئوری و دسته‌بندی جدید نیزبپردازیم، و این دسته‌بندی بایستی متناسب با شرایط و واقعیت‌های جهان معاصر شکل بگیرد و نهادینه شود.

بدون اجرای این دو طرحواره پیشرفت بحث‌های فقهی و همگامی با جهان معاصر که لازمه پویایی و واقعگرایی احکام شرعی است دشوار خواهد شد.

 با توجه به آن، می‌شود اشکالاتی را در دسته‌بندی فقه قدیم یافت و آن دیدگاه را به نقد و بررسی گرفت که قرار زیر بدان‌ها خواهیم پرداخت:

1.  با نگاهی اجمالی در این گرایش فقهی، فهمیده می‌شود که مسأله تقسیم‌بندی جهان بدین‌گونه قطعا احتیاج به تأیید قرآن دارد و برداشت آن چنانی، ناشی از گرایش‌های سلیقه‌یی - نه اجتهادی - از مدلولات سنت پیامبر و شرایط معین تاریخی است.

 اصولا سنت پیامبر اسلام چنین خطوطی را برای تقسیم‌بندی جهان ترسیم نکرده است، بل کارکردها و سخنان پیامبر بستری برای چنین تفسیری منطبق با واقعیات یک مقطع تاریخی قرار گرفته و این مقطع تاریخی نیز مرتبط با شرایط پیدایش خلافت اسلامی و گسترش آن در سرزمین‌های جدید بوده است.

لذا بار معنایی “دار” به نفوذ و سیطره سیاسی خلافت اسلامی پیوند می‌خورد و یا به عبارت فقهی (در گستره‌یی که مقررات تدوین شده توسط حاکمان مقتدر تطبیق می‌گردد) و یا (در گستره‌یی که در آن مقررات مورد نظر، نفوذ و سیطره‌یی ندارد و تطبیق نمی‌شود) صدق می‌کند.

2.  در فقه قدیم اصطلاحات “دارکفر” و “دار حرب” تداخل مفهومی و و محتوایی دارد و این تداخل در مواردی آشکارا و در برخی موارد پنهان است و این موجب شده است تا فقیهان تصریح نمایند که منظور از “دارکفر” و “دار حرب” هر دو یکی است. و این تداخل محتوایی باز موجب شده است تا این توجیه تاریخی عنوان شود که (دار اهل کفر همیشه دار حرب است).

با توجه به این مطلب است که در مدرسه فقهی امام ابوحنیفه، یاران و فقیهان نسل اول آن، برای کشتن مرتد به احادیث و روایات جنگ “حرب” استناد می‌کنند و بحث ارتداد از دین را در زیر مجموعه مباحث جهاد می‌گذارند و نه در ذیل مباحث مربوط به حدود شرعی.

و همین انطباق مضمونی بین دو اصطلاح با عث آن شده است تا جریان‌های سیاسی مسلحانه انفجار برج‌های دوقلو را در آمریکا توجیه نمایند و کشتن شهروندان غیرنظامی آمریکایی را مجاز بدانند به دلیل این که همین شهروندان‌اند که با پرداخت مالیات خود خزانه ارزی آمریکا را تأمین می‌کنند و آمریکا هم که “دار حرب” است و مردم آن نیز مهدور الدم!

3.  جهان از منظر فقه قدیم کلا به دو بخش “دارحرب” و “دار اسلام” دسته‌بندی شده است. اگر چه تعبیرهای دیگری هم توسط برخی از فقها به این مفهوم به کار رفته است مانند دار عهد، دار امان، دار دعوت و دار فسق ولی فعلا این مفاهیم بیرون از حیطۀ مباحث فقهی فقیهان قرار گرفته است.

این نوع نگرش بیانگر آن است که رابطه بین مسلمانان و غیر آنان مبتنی بر جنگ و خشونت است و این ایده متناقض با آیات صریح قرآنی است زیراکه اصولا رابطه مسلمانان با دیگران بر مبنای صلح است و نه جنگ و خشونت.

4.  بایستی توجه کرد که تقسیم‌بندی جهان به دو بخش، وضعیت اقلیت‌های مسلمان در کشورهای غیر اسلامی را نادیده گرفته است و برخی فقها احکام “دار کفر” را بر آنان تطبیق کرده و اقامت در سرزمین‌های غیر اسلامی را بدون ضرورت مجاز ندانسته و هجرت به سوی کشورهای اسلامی را واجب و لازمی پنداشته‌اند. حال آن که در شرایط کنونی بایستی دگرگونی‌های دنیای جدید را مد نظر قرار داد و اوضاع اقلیت‌های مسلمان در سرزمین‌های غیر اسلامی را به خوبی درک کرد.

5.  پنداشتن “دار اسلام” به حیث “دار حرب” در شرایط کنونی دور از واقعیت است و چنین نگرشی نسبت به جهان اسلام دارای پیامدهای ناگوار و وخیمی خواهد بود به ویژه سرنوشت سرزمین‌هایی چون فلسطین و سرزمین‌هایی که در آن اماکن مقدس چون مسجد حرام، مسجد نبوی و بیت المقدس قرار دارد چه خواهد شد؟

اگرچه بعضی از فقیهان شافعی قایل به این‌اند که، در سرزمینی که یک بار دین اسلام تسلط یافته است هرگز بار دیگر به دارحرب تبدیل نخواهد شد.

بنا بر آن، برای ما فرض عین است که به خاطر بازیابی سرزمین‌های اسلامی چون هند و اسپانیا فورا اقدام نماییم! و اگر قول بیشتر فقیهان را در خصوص تبدیل شدن “دار اسلام” به “دار حرب” بپذیریم تکلیف سرزمین‌های مقدس و مساجد سه گانه جهان اسلام چه خواهد شد؟ آن هم در حالی که حضور جنگجویان استعمار هر آن مسلمانان را در مناطق مختلف مورد تهدید قرار می‌دهند و تکلیف سرزمین بیت المقدس که تحت تسلط رژیم اشغالگر قدس است چه خواهد شد؟

6   اشکال دیگری که بر اصطلاح “دار اسلام” وارد است این است که این نامگذاری معیار درصدی ساکنان را در کشورهای جهان نادیده گرفته است و این نامگذاری ناشی از نوع بینشی است که به ارتباط خلافت و رابطه آن با کشورهای مجاور معمول بوده است.

با توجه به این امر “اکثریت” مسلمانان بدون تطبیق آموزه‌های اسلام و احکام آن ممکن نخواهد بود و هم چنان تبعیت کلیه مسلمانان از یک خلافت حتا در صورت وجود چند خلافت در یک زمان، دشوار به نظر می‌رسد.

اما در شرایط فعلی که کشور‌های مسلمان پراکنده‌اند و نظام‌های لاییک در آن حاکم‌اند و به ایده دولت‌های ملی که در آن حقوق اقلیت‌ها و اکثریت‌ها مد نظر است، بها داده می‌شود بی توجهی به معیارنفوس وجمعیت یک سرزمین معقول نیست و ما پیشنهاد می‌کنیم که واژه گان “دار اسلام” و “دار مسلمین” هر دو دقیقا تعریف شوند و بین هر دو مفهوم تفکیک به وجود بیاید تا آن خلأ فقهی‌یی که موجب این ایراد شده است از میان برداشته شود.

این چند ایرادی که بدان اشاره رفت – به نظر ما- ایجاب می‌کند تا از لحاظ معرفتی در چنین موضوعی تحقیق و تجدید نظر گردد. طوری که پیشتر اشاره شد، اجرای پژوهش‌های علمی در این خصوص بستگی به یک بینش جدید نسبت به جهان دارد، بینشی که با جهان امروز انطباق داشته باشد و در عین حال، این جهان‌بینی مبنای قویتری از قرآن و سنت پیامبر دارد.

منظورم از این حرف، این نیست که قرآن و یا سنت پیامبر تصویری مفصل از جهان امروز ارائه می‌کنند و یا این که استناد مان در این بحث تنها به متون قرآنی و حدیثی باشد؛ بل منظورم این است که می‌شود یک بینش کلی از جهان بر مبنای تئوری فلسفی‌یی که زمینه ساز فقه و احکام واقعی است ارائه کرد و می‌شود با مطالعه دقیق و فقیهانه چند بعدی قرآن و سنت در خصوص جهان امروز به یک جهان‌بینی و نگرش متعادل و متناسب با واقعیت‌های دنیای نوین دست یافت.

به نظر من این بحث می‌طلبد تا تحقیقاتی بیشتر پیرامون آن انجام شود و این مقاله گنجایش آن را ندارد و بایسته است که نگرش و یا چارچوب جهان‌بینی قرآنی در خصوص جهان ترسیم گردد و بررسی این قضیه از منظر سنت با توجه به وسعت حوزه آن بحث‌های گسترده تری را ایجاب می‌کند.

از این رو، برای تکمیل این پروژه، بایستی مطالعات عمیق در گستره قرآن و سنت انجام گردد.

اگر بینش قرآن نسبت به دسته‌بندی زمین و رابطه انسان‌ها با آن روشن شود، به تبع آن موضوع سنت پیامبر و کارکردهایش نیز روشن خواهد شد و اگر چنین نگرشی شکل بگیرد ما به جهان‌بینی فلسفی دست خواهیم یافت که وضع جهان و تحولات آن دقیقا در پرتو آن مشخص خواهد شد و ما به واژه گان و ادبیات دیگری سر و کار خواهیم داشت که از لحاظ عقیدتی محتوای آنها روشن و قابل فهم خواهد بود.

پیشتر یاد آور شدیم که گفتمان فقه قدیم نیازمند تجدید نظر است و کیان‌های سیاسی امروزین کاملا متفاوت از ساختار سیاسی دوران خلافت است و نظام سیاسی امروز که بر ستون شهروندی استوار است متفاوت ازآن حدود جغرافیایی است که خلافت دینی بر آن استوار بود و تفاوت دیگر این که مشروعیت خلافت نیز از لحاظ فلسفی و قانونی متکی بر دین بوده است و حال آن که نظام‌های سیاسی امروز متکی بر اراده ملت‌ها و تئوری‌های غیر دینی است. زمانی بود که ما در مرکز تمدن جهانی قرار داشتیم و امروزه به پاره‌های پراکنده‌یی تبدیل شده ایم که تاب مقاومت در برابر تهاجم غربی و مخصوصا سیطره سیاسی آن را نداریم.

با توجه به این تفاوت‌ها و دگردیسی‌هاست که بایستی به سراغ گفتمانی جدید در حوزه فقه رفت و برخی اصطلاحات پیشین را تعدیل کرد تا آن که منظور فقهی نیز در کاربرد آن تحقق یابد. یکی از راه‌های پیشنهادی به طور مثال این است که واژه دولت و مفهوم آن بدرستی تعریف شود و مفهوم آن وارد مباحث فقه سیاسی معاصر گردد و هم چنان می‌شود به جای “دار اسلام” اصطلاح “دارمسلمین” را به کار برد تا آن که این ادبیات بتواند در ایجاد یک بینش جدید و مناسب جای خود را باز کند.

باری، اگر چه می‌توان اشکالاتی را در به روز کردن فقه قدیم در این خصوص وارد دانست مثل این که این گونه مباحث به تعریف دقیق و هدفمند واژه “دار” و مفهوم آن نپرداخته است و هم چنان که مفاهیم و اصطلاحات همگون را چون وطن، خاک، اقلیم، بلاد و... به بررسی نگرفته است ولی مهم این است که با عبور از این اشکالات؛ بایستی به جوهر و درونمایه دیدگاه فقهی در خصوص جهان بنگریم و با توجه به مقتضیات زمان و مصالح آن طرحواره‌های معرفتی نو بیندیشیم و دراندازیم.

 

تبصره‌ها:


1 . بایستی در کاربرد اصطلاح "دارکفر" نه "دار حرب" دقت شود و این کاربرد دال بر تکفیر آیین‌ها، نظام‌ها و جوامع اسلامی است. و در منشور شماره 3 جماعت جهادی مصر که توسط دکتور ایمن ظواهری رهبری می گردد به جای کاربرد "دار حرب" تأکید بر اطلاق "دار کفر" بر جوامع اسلامی شده است.

2 . اولین کسی که اصطلاح "حاکمیت" را ابداع کرده  مرحوم ابولاعلی مودودی بوده است و این اصطلاح در فضای اختلافی بین هندوها و مسلمانان که مسلمانان در آن زمان خواهان استقلال پاکستان بوده‌اند به کار رفته است. و این اصطلاح اشاره بر حاکمیت نظام الهی در مقابل نظام‌ها و قوانین وضعی بشری داشته است و سپس این مفهوم شاخ و برگ یافته و آن را ملازم اصل توحید دانسته‌اند که این اصل نیز ناشی از تفسیر کلمه "لا اله الا الله " است.

3 . سید قطب این اصطلاح را برای جوامع مسلمان نشینی به کار برده است که نه کلا کافر شده‌اند و نه کلا مسلمان مانده‌اند و افراد و گروههای این جوامع عده ای مومن‌اند و عده ای منسوب به کفر اند. این اصطلاح سید قطب متأسفانه بعدها پلی قرار گرفت برای تکفیر ملت‌ها و جوامع. و این موضع سید قطب در چارچوب مبارزه با نظام‌ها و حکومت‌ها شکل گرفته است و نه بر اساس ضوابط فقهی و اجتهادی مدرسه‌های فقهی اسلامی.

4 . اولین کتابی که به این موضوع پرداخته است اثری است زیر نام "دار اسلام و دار حرب" از علامه حبیب الرحمن اعظمی که به زبان اردو تهیه شده است و این کتاب متشکل از مقالات پراکنده ای است از مولف که تدوین شده و به چاپ رسیده است.

بر این کتاب دو ایراد وارد است یکی این که نویسنده کتاب یک محدث است و نه فقیه و دوم این که این کتاب در جو استقلال طلبی پاکستان از هند به رشته تحریر در آمده است و نمی تواند قاعده کلی قرار بگیرد.