فرهنگ صلح جويي در اديان آسماني
نوشته: محمد عابد جابري، نويسنده و انديشمند مراكشي
ترجمه: محمد عثمان عادل
در اين جستار، نگارنده بر آن است كه از ارزشهاي مشترك اديان سه گانه آسماني تصويري شفاف و روشن ارائه نمايد؛ ارزشهايي كه میتوانند در آشوبناكي روزگار معاصر، فرهنگ صلح و سازش را نهادينه بسازند.
اين موضوع را از نظرگاه دانش اصول دين (اصول عقيدتي اسلام) كه مقصد شريعت مقدس الهي از فرستادن پيامبران براي آدميان بدان ارتباط میگيرد، به بحث و بررسي مي گيريم.
از آنجا كه مسئله فرهنگ صلح جويي به تمام پيامبران راستين الهي (از آدم تا خاتم) ارتباط میگيرد و از سويي، اسلام ما را به ايمان آوردن به تمام آنان فراخوانده است، دانشمندان اصول دين بر آن شدند تا سراغ اين پرسش را نه تنها از دين اسلام بلكه از تمام اديان آسماني بگيرند. لذا آنان در راستاي شناسايي و تشخيص دقيق اهداف و مقاصد مشترك اديان آسماني كه بعثت پيامبران را توجيه میكند، به تحقيق و پژوهش كارشناسانه پرداختند و در نتيجه دريافتند كه تمام اديان آسماني در پس تعليمات مختلف خويش (در قالب اوامر يا نواهي) همانا يك مقصد واحد و مشترك را مورد هدف قرار دادهاند كه آن «مصلحت آدميان» يا به تعبيري مصلحت كل بشريت میباشد. و اينجاست كه از رخ پرسش مطرح شده پردة هر نوع ابهامي برداشته میشود و واضح میگردد كه آفريدگار جهان پيامبرانش را براي اين فرستاده تا منافع دنيوي و اخروي آدميان را به نحو شايستهیی بيان نمايند.
اين پاسخ ما را به پرسش ديگري میكشاند كه بصورت مستقيم با موضوع ما در ارتباط است و آن اين كه مصالح مشتركی كه اديان آسماني براي تامين آنها آمده و به نگهداشت آنها فراخواندهاند، چيست؟
همين مسئله دانشمندان اصول دين را وا داشت تا در جهت شناسايي و استخراج مصالح مشترك اديان سه گانه آسماني همت گمارند و بعد از دقت لازم آنها را به سه نوع زير دستهبندی نمایند.
1) نيازهاي حياتي (ضروريات): اين ضرورتهاي حياتي بر آن دسته از مصلحتها اطلاق میگردد كه براي وجود حيات مادي و معنوي انسانها ضروري و حتمي میباشد.
2) خواستههاي انساني (حاجيات): اين دسته، عبارت از مصلحتهايی است كه انسانها براي استمرار حيات با نشاط مادي و معنوي خويش بدان نيازمند اند. (خواستههاي يك حيات بانشاط انساني)
3) دسته سوم عبارت از مصلحتهايي است كه زندگي انسان را به سمت و سوي ترقي، فراخدستي، زيباسازي و رفاه و آسايش سوق میدهد كه بدين دسته از مصالح (تحسينيات) میگويند.
در بین ادیان سه گانه آسمانی در تامین مصلحتهای نوع دوم و سوم (حاجیات و تحسینیات) یک سلسله تفاوتها و اختلافاتی به چشم میخورد ولی در مسئله تأمین مصلحتهای نوع نخست (ضروریات) هیچ گونه اختلافی در میان نیست و همگی برآن اتفاق و وحدت نظر دارند و این نکته یی است که ما در مجال بحث خویش برآن تمرکز مینماییم.
دستۀ نخست به ضروریات پنجگانه مشهور است كه به پنج بخش يعني حفظ نفس، حفظ عقل، حفظ نسل، حفظ مال و حفظ دین تقسیم میشوند. و مصلحتهایی که از جنس حاجیات و تحسینیات میباشند بر پایه همین ضرورتهای پنجگانه استوار میگردند.
من بدین باورم که ما میتوانیم با تمرکز بر ضرورتهای پنجگانه بینشی نوین، سالم و صلح خواهانه ابداع نماییم و با این توشه سترگ به مصاف چالشهای دینی و اخلاقی روزگار خويش برویم. لذا اينك میپردازيم به بررسي ضرورتهاي پنجگانه و جهت وضاحت بيشتر موضوع مثالهايي را نيز يادآور میشويم.
1) حفظ نفس
در زمینه حفظ نفس دانشمندان كم سخن نگفتهاند اما آن چه درخور توجه است اين است كه امروزه میتوان براي مفهوم حفظ نفس، بینشی نوین ارائه کرد، آنسانکه یارای پاسخگویی به خواستههای جهان جدید را داشته باشد. يقيناً مفهوم اصلی حفظ نفس، زدودن هر نوع اذیت و آزار از سر راه جان آدمیان میباشد. البته اذیتی که متوجه بشریت میگردد، گستره وسیعی از معانی را در بر دارد که شامل انواع ریز و درشت و پیشرفته آزارها و اذیتها میشود. نمونههای ریز اذیت را میتوان از قبیل ناسزا گفتن، اخم کردن، توهین و تحقیر انسانها بخاطر تبعیضات نژادی، دینی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و ... و نمونههای درشت آن را از قبیل شکنجه، تعذیب و کشتار فردی و جمعی نام گرفت.
درست است که شرع مقدس الهی در ادیان سه گانه آسمانی موضوع قصاص (نفس در مقابل نفس) را مشروع نموده ولی این بخاطر انتقام جویی و خودخواهی نبوده بلکه جهت سرکوب و مهار نمودن هوسهای سرکش آدمیان بوده است.
بلي! مقصود خالق حکیم از قصاص این نیست که کشتن قاتل بخاطر انتقام جویی بر مسلمانان واجب شود بلکه مقصد و منظور الهی بسی برتر و ارجمندتر از اینهاست.
قصاص هشدار سختی است به آدمیان که چنان که شخصی شخص دیگری را به قتل برساند یا هوای کشتن کسی را در سر بپروراند او همانند کسی است که برای هلاکت و نابودی خویش کمر بسته است. خداوند چه زیبا فرموده است: (سزاوار هیچ فرد مومنی نیست که مومن دیگری را مگر به سهو یا خطا به قتل برساند.)
امروزه سخن از اسلحه کشتار جمعی بر زبانها زیاد میرود، ولی لازم است بدانیم که مفهوم کشتار جمعی یا عمومی چیست؟ آیا منظور آن مثلاًً تنها همین اسلحه اتمي است كه چندی پیش هیروشیما و ناکازاکی را به تباهی و ویرانی کشاند؟ یا منظور آن، مطلقاً کشتار جمعی است؟ خواه با بمبهایي باشد که با دست پرتاب میگردد یا ذریعه هواپيما؟ يا موشكهاي تنظيم شده و كنترولي كه از داخل كشتيهاي پيشرفته جنگي و نظامي از فاصلههاي بسيار دور دست جان و مال آدميان را نشانه میرود؟ و يا هم بمبهاي پيشرفته گازي و ويروسي؟
سخن برسر اين است كه مفهوم حفظ نفس را نبايد فقط در محدوده نگهداشت جان آدميان از گزند همچو كشتارهاي فردي و جمعي خلاصه نمود بلكه در بينش ما دايره مفهوم حفظ نفس بسي وسيعتر از آن چيزي است كه محدودش میسازند. مثلاً از ديدگاه ما در شرايط كنوني توقيف مجازات اعدام در دايره حفظ نفس میگنجد.
چون امروزه با حبس ابد برآورده شدن مقصود مجازات اعدام، ممكن شده است حالانكه در زمانهاي قديم امكانات همچو حبسي فراهم نبود. زيرا تنفيذ حبس ابد به استقرار دولت و حكومتي نياز دارد كه در ارگانها و قوانين و فرامين مربوطهاش از ثبات و پايداري برخوردار باشد تا توانايي آن را داشته باشد كه حبس ابد را به منزله اعدام دور رس يا مرگ تدريجي در حق مجرمين مربوطه تطبيق كند. (این البته اجتهاد شخصی نویسنده است که اعتراضاتی برآن وارد است!! مترجم).
همچنان دايره حفظ نفس را نبايد فقط دور افراد و گروههاي مشخصي از بشريت كشيد بلكه اين دايره را بايد آنقدر فراخ ترسيم نمود كه تمام بشريت را (از هر دين و آيين، قوم و قبيله و امت و ملتي) در بر گيرد.
اين نكته نيز قابل يادآوري است كه چون خداوند انسان را به صورت خويش آفريده، پس لازم است كه بخاطر حرمت صورت الهي براي حفاظت جان انسانها از هر ملت و امت و آييني كه باشند، ارج و ارزش زيادي را قايل شد.
2) حفظ عقل
درك اين نوع فهم از حفظ نفس نياز به عقل سليم دارد. عقلي كه آزادانه انديشهورزي كند و هر نوع هوا و هوس طغيانگر را در آدميان خاموش و سركوب سازد و به همين اساس است كه میگوييم انسان بايد جهت برخورداري از همچو بينشي از حفظ نفس، در سراي انديشهاش ساختار جديدي از فهم بنا نمايد.
معناي عقل در اصل همان قدرت تمييز در انسان است كه به كمك آن، خير را از شر، خوبي را از بدي و درست را از نادرست بخوبي تفكيك و تشخيص میدهد و واژه عقل در زبان عربي همچون زبانهاي ديگر به معناي مقيد كردن و مهارساختن است و زماني كه انسان بدان وصف میشود (انسان عاقل) باز اين معنا را افاده میكند كه عقل همان نيرويی است كه غول شهوات آدمي را به بند کشیده و او را از گزند هواها و هوسهاي سركش محافظت میكند.
كوتاه سخن اينكه عقل همان معياري است كه قدرت تمييز را بين درست و نادرست در ساحت معرفت و بين خير و شر در ساحت اخلاق و بين خوبي و بدي در ساحت فنون و زيباشناختيها براي انسان ارزاني میدارد.
و در نتيجه از خلال پروسه تمييز بين راستي و ناراستي، درستي و نادرستي، خير و شر و خوبي و بدي وظيفه ديگري براي عقل چهره میگشايد كه آن مسئله تشخيص و تميز بين نافع و غيرنافع، مفيد و غيرمفيد و ابزارهاي كاميابي و ناكامي میباشد. و به همين ترتيب نافع در اصل همان چيزي است كه خوبيها، درستيها و راستيها بر پايه آن استوار میگردد و غير نافع اساس و تهدابي است كه شرارتها، بديها، نادرستيها و ناراستيها بر آن بنا میشود. و اين درست همان عقل معياريیی است كه دين بدان ارج گذاشته و اخلاق از آن به نيكي سخن گفته و در استحكامش تلاش ورزيده است و عقلي است كه در درازناي تاريخ بشر از مقام و ارزش والايي برخوردار بوده است.
امروزه اما میبينيم كه عقل از معيار منطقي و اخلاقي خود منحرف شده و به سمت ابزار بودن محض رانده میشود كه از آن به عقل ابزاري توصيف میشود. وظيفه عقل ابزاري بدون ملاحظه و اعتبار چيز ديگري فقط نيل به پيروزي و كاميابي است و اين پيروزي به هر نحوي كه تحقق بيابد مهم نيست. بدين اساس در عقل ابزاري هر چيزي كه نافع بود حق معرفي میشود و نه عكس آن. و به عبارت ديگر مراجع فلسفي آن را اينگونه تعريف میكنند كه: عقل ابزاري همان است كه حق، خير، خوبي، منفعت و كاميابي را با هم ربط داده و همه را در يك تار میبافد. شعار آن اين است: هر چيزي كه پيروزي و كاميابي را به ارمغان بياورد، همان حق است و درست و زيبا. طبعاً اين شعار عقل ابزاري همپايي و همراهي با آن شعار معروفي دارد كه میگويند. (هدف وسيله را توجيه میكند!)
آري! حفظ عقل فرايندي است كه بر ما لازم میكند تا اعتبار و حيثيت عقل معياري را از چنگال عقل ابزاري رهانيده و دوباره برايش بازگردانيم. عقل معياريیی كه شعار میدهد: حق همان نافع است نه عكس آن. (هرچيزي كه نافع باشد حق است، نه عكس آن.)
3) حفظ نسل
انسان جاندار عاقل وخردمندي است كه با حيوان تفاوت یافته است ولي جالب است بدانيم كه اين تمايز و جدايي در چه زمينهیی است. آيا تنها در زمينه انجام فعاليتهاي پيشرفته حسابداري است كه حيوان از انجام آن عاجز و ناتوان است؟ در صورتيكه كامپيوترهاي امروزي نيز در ايفاي همچو فعاليتهايي کمبودی ندارند. و آيا در زمينه داشتن مهارتهاي دستي در عمليه خوردن و آشاميدن و استفاده از قاشق و چنگال است كه حيوان از انجام آنها محروم میباشد؟ حالانكه روباتهاي امروزي در انجام همچو مهارتهايي مشكلي ندارند و تازه به انجام كارهاي بيشتري از اين دست نيز قادر میباشند.
به باور من نخستين عملكردي كه تمايز و جدايي انسان از حيوان را برآورده میسازد، همان عملكرد طبيعي است كه در سرشت انسانها نهادينه شده است كه از آن به حفظ نسل تعبير میشود. براستي تنها انسان است كه تمايز و تعارف وي بين فرزندان، پدران و غيره وابستگانش به واسطه نسب صورت میگيرد يعني تنها براي انسان گفته میشود كه او فرزند فلاني (ابن فلان) است. در اين صورت میتوان گفت كه انسان همان حيوان (جانداري) است كه داراي نسب است.
آري نسبت دادن مفاهيم و اصطلاحاتي از قبيل نسب، ارحام، والدين، نواسهها و ... تنها بر انسان صدق میكند و تنها انسان است كه براي خويشتن خويش در ساختن شهر و آيينشهرياري آستين برمیزند. پس بدين حساب میتوان او را يك حيوان مدني، اجتماعي و سياسي قلمداد نمود كه تمام اينها در مجال سومين ضرورت (حفظ نسل) از ضرورتهاي پنجگانه میگنجد.
براي درك ارزش و جايگاه اين ضرورت در روزگار معاصر كافي است پيرامون پيشرفتهاي علمیيي كه در زمينه علم بيولوژي و طب صورت گرفته، لحظهیی ژرف بينديشيم كه در پروسه خلقت چه نوع مداخلاتي از جانب اهل فن تاثيرگذار بوده است و به همين لحاظ بود كه از سالياني دور سر و صداهايي مبني بر وضع مقررات اخلاقي در ساحه فعاليت علم بيولوژي و طب بالا گرفته است. بله من بدين باورم كه مسئله ضرورت حفظ نسل در شرايط كنوني به وضع يك سلسله مقررات اخلاقي سخت نيازمند است تا باشد كه همواره شاهد باروري فضيلتها در اين راستا باشيم.
4) حفظ مال
منظور از مال انواع مختلف نعمتهاي مادي است كه در بستر طبيعت براي انسان فراهم گرديده و در مسير زندگيش بدانها نيازمند است. مقصود از حفظ مال، نگهداشت آن از ضايع شدن، و جلوگيري از تبذير و احتكار و انواع استفادههاي سوء و نامشروع مالي میباشد.
اديان آسماني براي نگهداشت مال يك سلسله قوانين و فراميني را وضع نمودهاند كه برخي از آنها الزامي و برخي تشويقي و ترغيبي است. همچنین در اديان آسماني مال به حيث مال خداوند (مال الله) به رسميت شناخته شده است چون میگويند اين تنها خداوند است كه آفريننده و مالك هر چيز است.
شايان ذكر است كه مسئله تشويق به توزيع عادلانه ثروت در بين اديان آسماني امري است مشترك، كه در تطبيق آن راهكارهايي گونه گون و مناسب حال در نظر گرفته شده و كاربست آن در هر عصر و روزگار برحسب مقتضيات خاص آن زمان ممكن و ميسر میباشد.
آن چه روزگار امروزين را در عرصه مال و اقتصاد به چالش میگیرد، همانا پديده جهانيشدن است كه امروزه حرف آن بر سر زبانها است. جهانيشدن پديدهیی از تمدن جديد است و همانند تمام پديدههاي تمدني از يك سلسله نكات مثبت و منفي برخوردار است و از ديدگاه ما خطرناكترين جنبۀ منفي آن اين است كه به عنوان تهداب اقتصاد جهاني به رسميت شناخته شده و فعاليتهاي اقتصادي بر پايه آن بنا میشود، يعني چيزي كه در اين شعار خلاصه شده است: ((تحصيل بيشترين فايده ممكن از كمترين تعداد كارگر)). اينجاست كه در روزگار كنوني متوجه پيدايش و افزايش دو پديده خطرناك در اين راستا میشويم كه يكي بالاگرفتن نرخ بيكاري و بطالت در اثر رهايي كارگران است و ديگري مشغول ساختن زنان و اطفال با دستمزدي اندك .
در كل میتوان گفت كه پديده جهانيشدن اقتصاد، گويا چيزي را به نام اخلاق نمیشناسد و لو اين كه ظاهراً وجودش را انكار نمیكند. آري اين مطلب را فضاي كنفرانس سازمان تجارت جهاني كه در ماه ديسامبر 1996 در سنگاپور برگزار گرديد، كاملاً آفتابي كرد، آنگاه كه هيئتهاي بلند پايه در آن جلسه، موضوع مناقشه و گفتوگو پيرامون قضيه اشتغال 250 مليون طفل در جهان را كه اغلب آنها بين سنين 14 ساله و 15 ساله قرار داشتند، كنار زده و بدان كوچكترين اعتنايي نكردند، و مناقشاتشان با اين فيصله پايان يافت كه بايستي تجارت از بازار و معيارهای كاري از ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي جدا گردد.
ما در عصر كنوني با پدیدهیی روبرو هستيم كه به وضاحت و صراحت جوانب اخلاقي و آموزههاي ديني را در عرصه جهانيشدن اقتصاد به رسميت نشناخته و بدانها كوچكترين ارزش و مقامي قايل نيست. بنا بر اين ايجاب مینمايد تا جهت محافظت مال و اقتصاد از گزند اين موج مهلك و ويرانگر دست بكار شد و براي موج قدرتمند جهانيشدن يك چارچوب اخلاقيیی را دست و پا نمود كه به ارزشهاي اخلاقي و فرهنگ صلح جويي متعهد و ملتزم گردد.
5) حفظ دين
حفظ دين از نظرگاه فرهنگ صلح جويي قبل از همه نياز به نگهداشت خط مشي و مسيري دارد كه از آن گذر میكنيم. (يعني اين مطلب كه اديان آسماني مصلحت آدميان را در محراق توجه خويش قرار میدهند.) بدين منظور كه معناي حفظ دين، حفظ ضروريات چهارگانه پيشين (حفظ نفس، عقل، نسل و مال) میباشد و بخاطري كه چهار ضرورت نخستين را موضوعي براي حفظ دين بسازيم، اين ضرورت را در درجه پنجم قرار داديم. و آيا جز اين است كه حفظ دين غير از حفظ نفس، عقل، نسل و مال و زير مجموعههاي آنها، چيز ديگري را در محراق توجهاش قرار نمیدهد.
و براي اين كه دين در راستاي همچو وظيفه مقدسي قيام نمايد، لازم است تا از مرض مهلك افراطورزی و غلو محافظت و مراقبت گردد. براستي كه افراطورزی و بیبند و باري وظيفه مقدس دين را كه همانا حفظ مصالح آدميان است، محو ساخته و آن را به سمت و سوي كاري كه نبايد و نشايد، سوق میدهد و حتي به گونهیی به بيراههاش میكشاند كه منحيث ابزاري عليه نفس، عقل، نسل و مال استعمال میگيرد.
آن چه را در سطور فوق به نيكي ياد نموديم گوشهیی از ارزشهاي اساسي مشترك اديان سه گانه آسماني بود كه در راستاي نهادينه سازي فرهنگ صلحخواهی در جوامع بشري نقش موثري را بازي مینمايند. ارزشهايي كه صلح و آرامش را براي انسان همراه با ياران، وابستگان و همجوارانش به ارمغان میآورد و زمينه چنان همزيستي مسالمت آميزي را براي آدميان سامان میدهد كه در فضاي آن خيرخواهي و صلحخواهی و صميميت موج میزند.
در واپسين جملات اين مقال، اجازه دهيد تأکید نمايم كه فرهنگ صلح جويي و صلحخواهی قبل از هر چیز عبارت است ازآشتی باآفريدگار جهانيان و سپس فرهنگی که آشتی با همۀ آفريدههاي او را در قالب افراد و جماعتهاي گوناگون در پي داشته باشد. فرهنگي كه عليه افراطورزی و بیبند و باري به پيكار بر خيزد، خواه با قدرت مسلحانه و روشهاي سلطه جويانه باشد يا با نام دين و ابزار ديني.
البته من از اهل فكر و نظر در اديان ديگر آسماني انتظار آن داشتم كه در گفتوگوها و مناقشات خويش به اين جهت ميمون روي بياورند ولي با تاسف آن چه رخ داده غير از اين بوده است. هر طرف و گروهي، وقتي پيرامون دين و آيينشان لب به سخن گشوده فقط در حد شعارگويي و اظهار افتخارات بسنده كرده است و مسلماً نتيجه همان شده كه نشستها و كنگرههاي متعددشان همانسان كه آغاز يافته بدون دستآوردی پايان يافته است.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم = فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم.