بخش اول : دیدگاهها

 در پهنه ی دین پژوهی، واژه ی نو اندیشی دینی از محبوبیت و مقبولیت عام در میان دین پژوهان عصر نوین برخوردار است. این رویکرد اقبال گونه بر مبنای یک سری باورها و اعتقاد هایی شکل گرفته است که دین مداران و ناقدان و نافیان را بسته به این که تاچه اندازه ای به این موضوع اهمیت می دهند به تکاپو انداخته و هرکدام از این جریانها و نحله ها مسیری را برای پیدایی وآشکارسازی هدف انتخاب نموده اند.

در مقابل، طرز فکر و جریانی وجود دارد که هیچ گونه نواندیشی و تفسیر جدا از لایه های سفت شده و رسوب کرده در اعماق ذهن شان را برنمی تابندکه در جای خود بررسی خواهدشد.

این نوشته با پیش فرض مقبولیت تعریف قابل قبول از واژه ی دین در میان دین مداران پایه ریزی شده و در این جا صرفا واژه نواندیشی با پسوند دین مورد بررسی قرار خواهدگرفت.

دغدغه فکری و مشغولیت ذهنی در این گفتمان درگام اول در ارتباط با این موضوع، مطرح نمودن این سوال است که آیا نو اندیشی دینی در عرصه ی دین پژوهی به عنوان یک اضطرار و تحت تاثیر عوامل بیرونی مطرح می گردد تا دین را با جلوه گری خاص با دست آوردهای علمی نوین تطبیق دهد  و به اصطلاح، دین را روزآمد سازد تا مورد اقبال واقع گردد؟ یا نه، نواندیشی دینی به عنوان یک نیاز درون دینی به بازسازی آموزه های خویش و تفسیر پدیده ها با زبان به روزشده ی دینی، می خواهد دین را به عنوان یک گزینه ی راهنما و نجاتبخش معرفی نماید؟.

واقعیتهای تاریخی ومسائل مطرح در زمانه ما، گواه تلاش هردو دیدگاه نسبت به نواندیشی دینی است. آن که مبنا را براساس اضطرار پایه ریزی می کند در حقیقت امر و واقع، تطبیق دادن اجباری گزاره های دینی با نظریات و دیدگاههای بعضی از نظریه پردازان مدرنیته در عرصه الهیات می باشد.

ویژگی این نحله فکری، عدم ارتباط فکری عمیق و سطحی نگری در گزاره های دینی و بی تفاوتی به دستورات عملی داده های وحیانی است. اینان چون در یک جامعه دیندار و متدین، دارای افکار سیاسی اند با تعریف خاصی که از گزاره های دینی ارائه می دهند، اولا،  در پی تضمین ادامه حیات سیاسی خویشند و درثانی، با ایجاد شبهه در باورهای دینی و به دنبال آن، جذب افرادی با روحیه ی خاص در صدد سربازگیری و نفوذ در عمق فرهنگ جامعه می باشندکه در واقع امر نمی شود آن را نواندیشی دینی  نامید، بلکه باید گفت این طیف از نواندیشان، دین را به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش استفاده می کنند.

به عنوان نمونه، مرحوم عراقی در نقدکتاب “شناخت مجاهدین“ آورده است که دینداری این گونه توصیه شده است: که چون ما در یک جامعه ای دیندار زندگی می کنیم باید رفتارهایمان را بر این اساس عیار سازیم«۱». آقای شبستری دراین باره می گوید: پاره ای ازکسانی که در جهان اسلام، نواندیشی دینی لقب گرفته اند در ارزیابی دقیق نباید در  رده ی نواندیشان دینی قرارگیرند؛آنها بدون اینکه دغدغه دینی داشته باشند، دین را وسیله ای برای مبارزه تبدیل کردند.«۳»

برداشتی که ازاین توجیه می گردد این است که دین به عنوان یک نیاز اصلی برای انسان معرفی نشده است، بلکه جبر زمانی و مکانی ایجاب می کندکه تظاهر به دینداری نماییم و اگرچنانچه در جامعه ای مثل اروگوئه می خواهیم مبارزه کنیم در قالب باورهای آن دیار بایستی خود را عیار سازیم.

شاخه ای دیگر از این نحله، دین باورند اما در تفسیر دیدگاههای دینی و حیطه نفوذ آن، از یک زاویه بسته به مطالعه وگفتمان دینی می پردازند. اساس تفکر این طیف از دین داران را در حاکمیت دینی بر امورات فردی و منحصرا در ارتباط فرد و خداوند می توان یافت که برمی گردد به دیدگاههای مدرنیته در نقد نقش دین در امورات زندگی سیاسی و اجتماعی و درمجموع، درکل فرهنگ جامعه این طیف از نواندیشان به خاطر جذابیت و یاحقارتی که از نوآوریهای علمی و پیشرفت جوامع غربی احساس می کردند و ازطرفی به باورهای دینی علاقه داشتند، خواستند یک نوع همبستگی میان علم و دین از یک زاویه خاص ایجاد نمایند .

به عنوان نمونه، به این نوشته مهدی بازرگان توجه کنید: دانشمند عملا معتقد است که هیچ چیز طبیعت بی اساس و منشاء نبوده یک نظم واحد مستقل ازلی در سراسر دنیا جریان دارد. خداپرست می گوید دنیا دارای مبداء و اساس بوده یک ناظم واحد ازلی قادری بنام خدا بر سراسرآن حکومت می کند، تنها تفاوت در این است که عالم صحبت از نظم می کند و موحّد، ناظم را اسم می برد.«۴»

ایشان در ادامه گفتارش به این نتیجه می رسند که: پس فرق خدا پرست موحد و عالم غیر خداپرست امروزی در این شد که اولی، افعال را به صیغه معلوم و باذکر فاعل بیان می کند و دومی به صیغه مجهول حرف می زند.«۵»

در میان این طیف، از همه جالب تر  نظرحبیب ا… پیمان است که می گوید: در عصر ظهور اسلام، جامعه بشری دوران کودکی را پشت سر می گذاشت و به دوره بلوغ فکری پا می گذاشت؛  کودک دیروز که نیازمند مادری بود تا دستش را بگیرد و راه رفتنش بیاموزد اینک می کوشید بر روی پاهای خودش بایستد و عقلش را به کار اندازد.«۶»

نظریه دیگری که از سر اضطرار، ضرورت نقد سنت را مطرح می کند بر اساس یک پیش فرض و یک اصل ازاصول حقوقی بشرکه بر مبنای مدرنیته تعریف و نگاشته شده، مطرح گردیده است.

آقای شبستری بر ضرورت نقد سنت این گونه استدلال می کند: زندگی در این عصر بدون رویارویی منتقدانه با سنت گذشته موجب خشونت می شود.«۷»

علامه اقبال لاهوری دراین باره اول حکم صادر می کند و بعد به داوری می نشیند. ایشان می گویند: توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن، اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه واحدختم دوره رسالت اند.«۸»

شریعتی دلیل ماندگاری سنت و عدم پیشرفت مدرنیته را ازدیدگاه جامعه شناسی بررسی می کند و می گوید: گاه می بینیم که همه احساس می کنند یک چیزی “بت“ است، ولی جرأت این که تبر را بردارند وآن را بزنند ندارند و به خاطر همین ضعف، مدتها بت (بت ) می ماند. علی رغم افکار عمومی و با این که فهمیده اند که دیگر، آن ارزشش را از دست داده و نقشی ندارد ولی جرأت این که نفی کنند، ندارند.«۹»

نباید نادیده انگاشت که بد فهمی وکژ اندیشی و تفسیرهای ناروا از باورهای دینی، پیش ازدوران مدرنیته نیز وجود داشته است و همه شالوده های نقد و نفی را بر گزاره های مدرنیته نسبت دادن، قضاوت دور از واقع است.

آنچه مهم است این که مدرنیته با انکار عالم سوای ماده و تجربه گرایی محض، یک سری دخالتهای غیر منصفانه در امور معنوی نمود که نتیجه مخرب برای اخلاق و رفتار بشریت را به دنبال داشت.

نواندیشی دینی بنیاد شده بر اساس یک نیاز درون دینی، دارای ویژگیها و قاعده مندی های خاص است که این ویژگیها؛

 اولا: رابطه انسان را با خودش تفسیرمی کند.

ثانیا: در ارتباط میان افراد، یک سری باید ها و نبایدهایی را ایجادمی نماید که در اخلاق و شریعت تبلور می یابند.

ثالثا: به چگونگی رابطه فرد باجهان هستی می پردازد و انواع این ارتباط را مشخص می سازد و نیز رابطه میان خالق و مخلوق را از زاویه خاص تعریف می نماید.

رابعا: دیدگاه انسان را نسبت به تاریخ سوال کرده و تعریف می نماید و این که آیا من بنده خدا، تاریخ را دفنیه ای می دانم که بر اساس یک سری تصورات و فرضیه ها به اثبات و نفی آن بپردازم و یا این که آن را مجموعه زنده و تاثیرگذار در حال و آینده می بینیم و تعالیم ادیان الهی را به صورت حلقه های به هم پیوسته در امتداد تاریخ موثرمی دانم؟

واقعیت این است که نواندیشی دینی بر مبناهایی استوار است که دارای ریشه عمیق در تحولات تاریخ است و هیچ گونه گسست در این دیدگاه قابل پذیرش نیست. سنت در این دیدگاه، دارای ماهیت هویت ساز است که این هویت سرمنشاء در اصالتهای دینی دارد. خاستگاه نخستین خود را در وحی می بیند و با تفکر اجتهادی تداوم می یابد. تعامل عقلانی و انتقادی با سنت وآموزه های دینی در این دیدگاه استقبال می گردد و با این دیدگاه است که تفکر اجتهادی عینیت می یابد که مبنا و اصالت خویش را در بازگشت به سنت ها، همراه با خردورزی متفکرانه و قاعده مند می داند.

در این دیدگاه، مقبولیت اجتهاد بر اساس نقد قاعده مندی است که در چهار چوبه روشهای تعریف شده که اصالت خود را وامدار تاسیس و یا امضاء صاحب شریعت می داند، استوارگردیده است و این نقد لزوما به نفی داده های دینی نمی انجامد و بعضا یا اکثرا به تثبیت و تعمیق آنها می انجامد.

در نواندیشی دینی، حوزه های مختلف معارف دین از هم تفکیک می گردد و ساختار های اصلی از ساختارهای فرعی، ساختارهای ایستا از ساختارهای پویا و به تعبیر بهتر، (ثابت و متغیر) از هم جداگردیده و هرکدام بر مبنا و قاعده حاکم بر خویش، بررسی و نقد می گردد.

در نواندیشی دینی، عنصر تفکر از جایگاه ویژه ای برخوردار است که عقل نقاد، نماد بارز آن می باشد و این عقل نقاد به نواندیشی دینی فرصت مواجهه ی نقادانه باپدیده ها و موضوعات مختلف را فراهم می سازد.

در این دیدگاه، درعین حالی که مظاهر تمدن جدید نادیده گرفته نمی شود، از اصالتهای دینی به خوبی حراست می گردد و از پیشرفتهای علوم جدید استفاده می شود. به قول محمدعلی عبداللهی، پیشرفتهای علم در قرن بیست فضای مناسبتری برای ایجاد ارتباط با سنتهای دینی به وجود آورده است.«۱۰»

در این دیدگاه، هویت روشنفکر دینی برخاسته از هویت است که این هویت شاخصه ی اصلی تفکیک وی از روشنفکران غیر دینی می باشد که با رویکرد ابزاری و مصلحتی به تفسیر دین می پردازد.

نوانیشی دینی برخوردار از فهم روشمند دینی است که در عین مبارزه علمی با تحجر به شدت پایبند اسکلت بندی اصلی دین می باشد و در برابر منطق وحی خاضعانه و متعبدانه برخورد می کند و ازمجموعه اسناد دینی که بارزترین آن قرآن کریم است حراست کرده و با زبان دینی به تفسیر آن می پردازد.

 

منـابــع :

۱/     m.bradburg    - مدرنیته و مدرنیسم- ترجمه نوذری- ص۹۲

۲/     عراقی- نقد کتاب شناخت- ص۴

۳/     شبستری-  محمد-  نقدی بر قرائت رسمی ازدین- ص۴۵۰

۴/     بازرگان- مهدی- راه طی شده - ص۷۲

۵/     همان.

۶/     پیمان - حبیب ا…- فلسفه تاریخ- ص۱۶

۷/     شبستری- محمد- نقدبرقرائت رسمی از دین - ص۴۵۰

۸/      اقبال لاهوری- محمد- احیای فکر دینی در اسلام- ترجمه احمدآرام - ص۱۴۶

۹/     شریعتی- علی- جهانبینی و ایدئولوژی- ص۳۰۴

۱۰/ عبداللهی- محمدعلی- جستارهایی درکلام جدید- ص۳۱۶