رمز و راز و دلایل شراب نوشی حافظ
قسمت دوم
دلایل شراب نوشی حافظ :
عنوان این بخش قدری غلط انداز است و استفاده از این عنوان قدری خطر کردن دارد. چرا که بی شک آنان که حافظ را مافوق شاعر می دانند قطعا هاله ای از تقدس دور سر او می کشند و او را از هر چه ناپسند بدور می دارند. هرگاه چیزی از زاویه امور مقدس نگریسته می شود قضاوت و نقد را کمی دشوار می کند. تنها با برداشتن این هاله تقدس از گرداگرد وجود حافظ است که می توان به برداشتی منطقی تر از او دست یافت. هر چند گاهی بسیاری از منتقدان حافظ از آن طرف بام فرو افتاده و برداشتی کاملا متفاوت و غالبا ناصحیح از او ارائه کرده و او را در حد یک رند و لولی یک لاقبای راه نشین بی قید و بند پایین آورده اند. با همه این احوال دلیل قاطعی بر رد یا قبول شراب نوشی حافظ نمی توان ذکر کرد وانگهی اثبات این موضوع چه لزومی دارد و چه دردی از مشکلات انسان معاصر امروز دوا خواهد کرد؟ به عقیده خدشه پذیر حقیر آنچه اهمیت دارد زیر ساخت های ذهن و زبان و اندیشه حافظ است که می تواند راهگشا باشد. توجه به صورت اول تنها نگاهی عوامانه به حافظ است و جالب اینکه وجه قالب بسیاری از حافظ شناسی ها در همین محدوده رخ نمایانده است.
آنان که قصد ارائه دلیلی بر عدم شراب نوشی حافظ می آورند تنها مدرک موثق شان این است که اگر حافظ به صراحت به نیالودن دامن لب به ام الخبائث اشاره نکرده است اما هستند شاعرانی که در خمریات و مغانیات و بزم سروده های سراسر عیش و نشاط و طرب گوی سبقت از حافظ برده اند با این حال خود واضح و صریح بر عدم شراب نوشی خود اذعان کرده اند. از جمله حکیم گنجه که خود در ابیاتی کوتاه اما ماندگار برای همیشه تاریخ از خود رفع اتهام کرده است :
مپنـــــداری ای خـضــــــر پیـــــروز پـی //کـه از مـــــــی مــــرا هسـت مقصـود می
از آن مـــــی همـه بیــــخودی خواســـتم //بـه آن بیـــخـودی مجـلـــس آراســـــــــتم
مــــــرا ســـــاقی آن فــــــره ایـزدی است صبوح آن خرابی، می آن بیخودی است
و گــــر نـه - بـه ایزد - کـه تـا بـوده ام //بــه مـــــی دامــــــــن لــب نیــــالــوده ام
گــــر از مــــی شـــــدم هرگز آلـوده جام //حــلال خـــــدا بــــاد بــر مـــن حـــــــرام
این ابیات صریح را از کسی دلیل می آورند که متهم به آشکار ترین اندیشه های تن کامگی و اروتیسم در ادبیات کهن است. کسی که تصاویر برهنه از زنان را در چشمه شیرین و هفت گنبد به تصویر می کشد. کسی که معاشقه های عواریس او در ادبیات غنایی فارسی معروف است و حتی با تاملات حکیمانه او چنین عاشقانه هایی هیچگاه رنگ و بوی عارفانه به خود نگرفته است. حال چطور ممکن است کسی که از اوان شاعری به حفظ قرآن و موانست با کلام وحی مفتخر بوده و به لسان الغیب شهرت یافته است دامن لب را به این مجاز آلوده باشد؟
این دلیل با اینکه ظاهرا منطقی به نظر می رسد اما حقیقتا خالی از استدلالی عمیق و منطقی است چرا که حساب عمرو و زید کاملا از هم جداست و نمی توان عصمت این را بر پاکی آن دیگر دلیل آورد. وانگهی بیهوده سخن به این درازی نیست و وجود بیش از 1350 بیت از حدود 5000 بیتی که در دیوان اشعار او بر شمرده می شود در حال و هوای شراب و مستی است و نمی توان اینهمه تصریح را نادیده انگاشت و از کنار آن به راحتی گذشت. حتی عارف مسلک ترین شارحان حافظ نیز از الصاق تعابیر عرفانی به برخی از سروده های شرابی حافظ عاجز مانده اند. به عنوان مثال چگونه تعبیری می شود از بیت پر ماجرای زیر که در غالب نسخ حافظ موجود است ارائه کرد؟
باده گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک // نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
حق با شماست. شاید از همین بیت هم بتوان تعابیری عارفانه ارائه داد اما فراموش نکنید که این بیت از یکی از غزلیات مدحی حافظ انتخاب شده است که در ابیات دیگر آن غزل به صراحت از عیش و نوش مجلسی بزم به وضوع سخن می راند که بنا بر مفاد همین ابیات خود از مدعوین این بزم پر ریخت و ریز وزیر شیخ ابو اسحاق اینجو یعنی حاجی قوام بوده است:
عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام // مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن // همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی // دلبری از حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دلنشان جون قصر فردوس برین // گلشنی پیرامنش چون روضه دار السلام
باده گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک // نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن // بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه // وانکه آن مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
وجود بیش از پنجاه غزل یا قصیده مدحی حافظ، بارها او را به باده گساری هایی از این دست فرا خوانده است و چشم بستن بر چنین امر واضحی خود نادیده انگاشتن واقعیت هایی در زندگی شاعر خواهد بود.
جدای از این موضوع، اندیشه های حافظ در محل تلاقی تفکرات عارفانه و تفکرات فلسفی خیامی راوی دو منش متفاوت و ناهمگون است. این موضوع بارها و بارها مورد تحلیل منتقدان حافظ قرار گرفته است. تعابیری چون اغتنام وقت، حیرت، فنا و مباحثی از این دست از هر دو دیدگاه به شکل متفاوتی بیان می شود. به عنوان مثال آنچه در تعابیر عرفانی "فنا" نامیده می شود منتهای مراتب روح انسانی است که خود را در ذات احدیت حل می کند تا به بقا و جاودانگی متعاقب آن نایل آید چونان قطره ای که خود را در دریای بینهایت منحدم و منعدم می گرداند تا به بیکرانگی دریا نیل یابد:
قطره دریاست اگر با دریاست // ورنه او قطره و دریا دریاست
فنای در اندیشه های فلسفی از نوع خیامی کاملا با آنچه در نظرگاه عرفانی مورد تدقیق قرار گرفت متفاوت است. در تفکر اخیر فنا به معنی نابودی؛ نیستی و زوال آدمی است. در این دیدگاه تنها راه گریز از بی اعتباری دنیا و کوتاهی عمر صرف اوقات به کامجویی و لذت است که انسان را از بار گران مرگ و اندوه مدام کوتاهی عمر نجات بخشد. در واقع نوعی اندیشه اپیکوریستی در اینجا رخ می نماید که از نوعی جبر و به تبع آن گونه ای یاس و دلزدگی و حیرت فلسفی حکایت دارد. حافظ نقطه تلاقی چنین اندیشه متباعد و متفاوت است و شاید به همین دلیل است که اظهار نظری جزم و قاطع در باب نگرش و تفکرات حافظ دشوار و حتی گاه غیر ممکن است. شراب حافظ نیز از این دو آبشخور در پیاله کلام او ریخته می شود و گاه کاشف اسرار است و از راز و رمز عالم غیب او را با خبر می کند و گاه شرابی تلخ مردافکن است که برای نجات او از بار حوادث روزگار به یاری اش می آید:
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش // که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
آنچه در باب شاعری و توجهات زیباشناختی حافظ در مقدمه گفته شد را بر این مجموعه بیافزایید تا به این موضوع انکار ناپذیر نیل یابید که جستجوی واقعیت امر در میان تشتت آراء و اندیشه های حافظ تا چه میزان دشوار و دیریاب است.
جدای از همه آنچه گفته شد در شعر حافظ شرابی جریان دارد که بی وقفه نوشیده می شود و کسی در اشعار او همواره وجودی آشکار دارد که پیوسته در طلب شرب مدام است. او می تواند حافظ یا هر انسان دیگری باشد که در هیاتی اسطوره ای، لب به جرعه جام می آلاید و از مستی و بدمستی ابایی ندارد. گاه همه مقدسات را در پای خم شراب می ریزد و دانه های تسبیح را در قدمگاه ساقی فرو می تکاند. گاه سجاده را به شراب لعل رنگین می کند و گاه با نوشیدن جرعه ای از سر قضا آگاهی می دهد. گاه این آب آتشناک را در لب می گون یار می یابد و گاه در جام لاله عطشی ازلی و داغی ماندگار را به تصویر می کشد. گاه در پیاله عکس رخ یار می بیند و گاه در عکس رخ یار تموج امواج سرخ رنگ شراب را. راستی آن وجود سر مست کیست که چند قرن اخیر در میخانه کلام حافظ باده ها نوشیده است وعربده ها کشیده است و بدمستی ها کرده است؟
ابیات متعددی که در خاتمه بحث خواهد آمد تنها توجیهات، بهانه ها و دلایلی است که حافظ ( یا اوی همیشه سرمست اشعار او ) برای شراب نوشی خود می آورد؛ دلایلی که گاه تنها یک توجیه و بهانه آشکارست و گاه رنگ و بویی عمیق، منطقی و جامع تر به خود گرفته و در قالب فلسفه ای نامکشوف خود را بروز می دهد.
دلایل شراب نوشی او گاه تناقضی آشکار است چنانکه گاه می نوشد تا خود را از وسوسه عقل مصلحت اندیش برهاند:
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را // دمی ز وسوسه عقل بر حذر دارد
و گاه عقل را مستشار موتمنی می یابد که وی را به شرب مدام فرا می خواند :
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش // ساقیا می ده به قول مستشار موتمن
گاه می نوشد تا اسرار لم یزل را دریابد و رمز و راز جهان نامکشوف را باز نماید:
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا // که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
و گاه می نوشد چرا که ز آغاز و ز انجام جهان نا آگاه است و عقل و درایت هیچ حکیمی بر گشایش این راز ناگشوده و حیرت مدام تعلق نگرفته است که:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو // کسی نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
گاه می نوشد چرا که عشق و سرمستی و بس طور عجب را شایسته شباب و جوانی می داند و گاه در مقام پیری جهان دیده می نوشد تا خامی جوانی را از سر بگذراند و بار دیگر عشق و شور و حال شباب را تجربه کند و جوانی از سر گیرد.
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظر باز // بس طور عجب لازم ایام شباب است
جامی بده که باز به شادی روی شاه // پیرانه سر هوای جوانی است در سرم
گاه شراب را قسمت ازلی و حق موروث خود می داند و گاه در نظرگاهی جبری خود را در نخوردن شراب مختار نمی داند و بی پرده اذعان دارد که نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت.
گاه ناهنجاری های اجتماعی او را به خوردن شراب دعوت می کند تا خود را از غم جامعه ای سراسر سالوس و ریا برهاند و گاه خود به این ظاهر فریبی تن در می دهد و در مجلسی حافظی می کند و در محفلی درد نوشی.
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی // بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
وجود چنین پارادکس ها و اندیشه های دو گونه و دوگانه ای نشان گر این است که حافظ بی بهانه شراب می خواهد. دلیل قاطعی بر شراب نوشی خود دارد و ندارد وانگهی رند عافیت سوز را با مصلحت بینی چه کار ؟ او با طنزی آشکار قائل است که تنها کشور داری، مصلحت اندیشی و عاقیت نگری می خواهد که "کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش" نه شراب نوشی و رندی
پرسش از چند و چون شراب نوشی حافظ و کند و کاو دلایل او بر این کار، پایان نخواهد داشت چرا که حافظ بی بهانه شراب می خواهد. دلایلی که گاه تنها یک دلیل است و گاه تنها بهانه بر ارائه یک دلیل. گاه ساده انگارانه ساده ترین علل را ذکر می کند و گاه در این میان در تناقضی آشکار طنزی ظریف می آفریند و تناقضات وجود خود و جامعه ای پر تناقض را که در آن روزگار می گذراند به تصویر می کشد. گاه دلایل او از اندیشه ای عمیق فلسفی حکایت دارد و گاه از باوری دور. گاه به تعبیر تازه ای از شرع دست یافته، فتوای شراب می دهد و گاه فتوا بر عدم جامعیت شرع داده و شیخ و زاهد و مفتی شریعت را آلوده ریا می داند:
می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب // چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
گاه شراب را عصاره وجود و هستی می داند و گاه آن را تنها به این دلیل که از وجود محبوب و معشوق می آگاهاند در خور تامل می داند. در این دیدگاه مقصود تنها محبوب است و شراب در این میان بهانه ای بیش نیست:
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست // خیال آب و گل در ره بهانه
غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست // جز این خیال ندارم خدا گواه من است
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین // خدا گواه که هر جا که هست با اویم
خرقه زهد و جام می گر چه نه در خور هم اند // اینهمه نقش می زنم از جهت رضای تو
نکته قابل تامل و توجه اینکه برخی از دلایل حافظ عام و برخی دیگر تنها خاص اوست. برخی از دلایل در اشعار دیگر شاعران نیز قابل جستجو است و برخی دیگر تنها در ذهن و زبان حافظ است که ارج و قدر می یابد. کشف و جستجوی این دلایل برای راقم این سطور بدان جهت جالب و جاذب است که قصد یافتن این راز و رمز را دارد که حافظ که ترجمان الاسرار است و قرآن را با چهارده روایت در خاطر دارد چگونه برای شراب نوشی خود دلیل می آورد؛ دلایلی که باید بتواند شرب مدام را در جامعه بسته ای که با هزار سالوس و ریا درهای میخانه را بر او بسته است کلید گشایشی باشد. این دلایل از آن جهت برایم قابل تامل است که بدانم طیف مردمی که در تفکرات دینی شان شراب با هزار تصریح ام الخبائث خوانده می شود چگونه توجیهاتی برای شراب نوشی خود خواهند داشت. هر چقدر تحریم شراب جدی تر جلوه می کند دلایل شراب نوشی تامل برانگیز تر خواهد بود خاصه اگر با منطقی آمیخته با تاملات ادبی همراه باشد و بر گرفته از گونه هایی خاص از حکمت و منطق و استقراء.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم = فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم.