دکتر زهرا دری

باب سوم : اندر نعت پیغامبر ما محمد مصطفی (ص )

موضوع : در مذمت اهل تعصب مذاهب

 

5/280 : از پی شاخ بیخ شرع مکن // و زپی جاه راه خلق مزن

شرح : به خاطر شاخ و فرع دین که شافعی یا ابوحنیفه یا ...... باشد- با طرفداری از این و آن – اصل دین را نابود مکن و به خاطر رسیدن به جاه و مقام دنیوی مردمان را گمراه نساز.

 

6/280 : سگ کین از بغل برون انداز  //  سگ به زیر بغل میا به نماز

اگر مصراع اول (( سنگ کین از بغل برون انداز )) باشد دقیقا معادل ضرب المثل امروزین است که (( که این سنگ {دشمنی } را از دامنت خالی کن )) و بر زیبایی بیت افزوده میشود . ولی اگر "سگ" هم باشد باز معادل معنایی ضرب المثل مذکور است : سگ ، ناپاک است و کینه در دل داشتن نیز بیانگر ناپاکی درون است. یعنی : کسانیکه به نماز می ایستند در حالی که کینه یکی از فریقین را به دل دارند مانند آن است که سگ در بغل داشته باشند که به سبب ناپاکی نماز شان باطل است.

 

8/280 : قامتت شد دو تا ز بد خویی // که چرا قامت تو یک تویی

قامت یک تویی : قامت یک لایی ، یکبار قدقامت در نماز گفتن

شرح : تو قامت راستت را خمیده ساخته ای و خود را در رنج و مشقت انداخته ای بدان جهت که چرا فلان کس یک بار ((قد قامت )) می گوید. اشاره است به اختلاف آرا در باره احکام نماز و بخصوص قول (( قد قامت الصلاه ) که در فقه مالکی یکبار و در فقه شافعی دو بار است. ( رک بدایه المجتهد ابن رشد ، 86 )

 

10/280 : با سلاطین گدای بی نیرو // شاید ار کم زند به کین پهلو

شرح : آنان تاجداران ملک و دین هستند و گدای ناتوان و عاری از علم و دین بهتر است که با آنان دم برابری و مقابله نزند چه (( هرکه با داناتر از خود مجادله نماید دلیل بر حمق اوست)).

 

11/280 : خیره با جهل تا کی آویزی // رنگ اد بار تاکی آمیزی

رنگ آمیختن: حیله کردن ، نیرنگ زدن ، طرح ریختن

شرح : چرا به سبب جهل خویش بیهوده با آن بزرگان در می آویزی و بدین ترتیب با مکر و حیله طرح تیره روزی خویش را می ریزی.

12 ، 13 /280 : عمرت از کوی عقل رفت برون // درغم آن که این چه یا آن چون

                     چون و چه آلت عداوت تو ست  // سنگ بر شیشه از شقاوت توست

شرح: در غم چون و چرا های بیهوده در امر دین زندگانیت در جهل و نادانی سپری شد . ( در کوی عقل اقامت نکردی ) این چون و چرا کردن ها به منزله سنگی است که به شیشه عمر یا دین خود میزنی و آن را بیهوده تباه میکنی و این نیز از تیره روزی توست.

 

16/280 : تو بر آورده دست بر مهمان // که چرا دست می بر آرد آن

شرح: مضمون بیت بیانگر بخل و خست میزبان است .

 

1/281 : کی کند جلوه عز اللهی // قدس لاهوت بر دل لاهی

لاهوت: عالم غیب ، عالم امر . لاهوت نزد صوفیه حیاتی که ساریه است در اشیا و ناسوت محل آن است. ( کشاف اصطلاحات الفنون)

لاهی : غافل شونده ، لاعب ، در کشف المحجوب امده است : (( لاهی الهی را درک نتواند کرد ))

 

8، 9 / 282 : مرد باید که عیب خود بیند // بر ره زور و غیبه ننشیند

زور: دروغ ، نا راستی ، ماخوذ از (( و اجتنبوا قول الزور ))

 

2/283 : بو حنیفه تو را چونیست پسند // خویشتن را بسوز همچو سپند

شرح : به عنوان طنز میگوید : اگر ابو حنیفه و رای او را نمی پسندی برو و خود را بسوز. سوزاندن تو اسپندی است که دافع چشم زخم از ابو حنیفه و فقه اوست .

 

7،8/ 283: این به معنی مثال بحر محیط // و آن به فتوی جهان علم بسیط

              ان بسان ستاره کیوان     /// وین چو زاوش به نور خود رخشان

مرجع ضمیر ( این و آن ) بو حنیفه و شافعی

بحر محیط : نام دریایی است به مغرب بی منتها

زاوش : نام ستاره مشتری

 

18/283: تا نگردد تباه کار سفیه //  ندرد پوستین مرد فقیه

پوستین کسی دریدن : در غیبت یا حضور دشنام و بد گفتن او

فقیه : آن که احکام شرع عالم است

شرح بیت : تا نادان کارش به تباهی نرسیده باشد به عیب گویی دانشمند نمی پردازد.

 

1/284 : مرد جولاهه چون سوار شود // به کم از ساعتی فکار شود

جولاهه : بافنده نساج ، بافنده جامه های کم ارزش ، به شخص عاری از هنر نیز اطلاق میگرد

شرح بیت : تمثیلی است بر این که هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که دانا است بدانند که نادان است.

 

8، 9/ 284: گر همه خلق دشمنم دارند // دوستی را نبهره پندارند

                من ز نقد خلیفتی در حال // بدهم جمله را جواب سوال

نبهره : سیم قلب ، نا خالص

نقد خلیفتی : سیم و زر خالص که استعاره از سخنان شاعر است

شرح بیت : اگر همه ی مردم مرا دشمن خویش بدانند و در دوستی نا خالص ، با سخنان گران بها یم می توانم پاسخ گوی پرسش شان باشم.

 

14 ، 15/ 284: من به منزل درم چه ره جویم // نیستم من جنب چه سر شویم

                   تو شده حیض و من به گرمابه // ماهی او من طپیده در تابه

 

شرح: شاعر در این ابیات خود را از گروه اهل تعصب بری می داند و خود را راه یافته میداند و هر چهار مصرع تمثیل برای همین مضمون است.