زندگينامه:

حكيم‌ ابوالقاسم‌ فردوسي‌ (329 ـ 411 ه. ق) حكيم‌ ابوالقاسم‌ منصور بن‌ حسن‌ موسوم‌ به‌ ابوالقاسم‌ فردوسي‌ طوسي‌ بزرگ‌ترين‌ شاعر حماسه‌سراي‌خراسان بزرگ است‌ كه‌ بقولي‌ همانند او را تاكنون‌ مادر فلك‌ نزاييده‌ است‌. مقام‌ فردوسي‌ در زنده‌ نمودن‌ تاريخ‌ خراسان کبیر و داستان‌هاي‌ ملي‌ وحماسي‌ خراسان زمین و همچنين‌ دميدن‌ نفسي‌ تازه‌ به‌ زبان‌ ادب‌ فارسي‌ بسيار شامخ‌ است‌ . زندگي‌ اين‌ دانشمند برجسته‌ همچون‌ ساير نام‌آوران‌ چيره‌ دست‌ فرهنگ‌ و ادب‌ خراسان ‌ در هاله‌اي‌ ازابهام‌ و افسانه‌ فرو رفته‌ است‌; براساس‌ روايت‌ چهار مقاله‌ كه‌ كهن‌ترين‌ منبع‌ تاريخي‌ از لحاظ نزديكي‌ به‌ دوران‌ حيات‌ حكيم‌ به‌ شمار مي‌رود فردوسي‌ از خاندان‌ دهقانان‌ ايراني‌ و از اهالي‌ و دهكده‌ باژ از ناحيه‌ طابران‌ طوس‌ بود. دهقانان‌در آن‌ روزگار زمينداران‌ كوچكي‌ به‌ شمار مي‌رفتند كه‌ به‌ فرهنگ‌ فارسي‌ عشق‌ مي‌ورزيدند و نسل‌ به‌ نسل‌ آن‌ را انتقال‌ مي‌دادند و فردوسي‌ نيز كه‌ از این نسل‌  اصيل‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ همچون‌ پيشينيان‌ خود درصدد حفظ ارزشهاي‌ ملي‌‌ بود.

حكيم‌ در اوايل‌ زندگي‌ خود از تمكن‌ مالي‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ برخوردار بود و علاوه‌ بر اينكه‌ در باغ‌ بزرگي‌ در طابران‌ طوس‌ اقامت‌ داشته‌ و خدم‌ و حشم‌ نيز داشته‌ است‌ داراي‌ زمين‌ زراعي‌ بود كه‌ درآمد زندگي‌ آسوده‌ و راحت‌ خود را از طريق‌ آن‌ ملك‌ تأمين‌ مي‌نمود.

حكيم‌ ابوالقاسم‌ فردوسي‌ در جواني‌ و در روزگار زندگي‌ آسوده‌ و فارغ‌ البال‌ خود در طابران‌ طوس‌ دل‌ در سوداي‌ شعر و شاعري‌ داشت‌ و در ايام‌ فراغت‌ و صفا اشعاري‌ سرايش‌ مي‌داد. وي‌ ظاهرا در 35 سالگي‌ و شايد هم‌ در 40 سالگي‌ به‌ حكم‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ به‌ زنده‌ ساختن‌ تاريخ‌ كهن‌ و پرافتخار سرزمین خود ‌ داشت‌ كار سترگ‌ خود را آغاز كرد كه‌ تا پايان‌ عمر پرافتخارش‌ نيز تداوم‌ يافت‌. از ميزان‌ دانش‌ و نحوه‌ سوادآموزي‌ حكيم‌ اطلاع‌ چنداني‌ در دست‌ نيست‌ ولي‌ به‌ حكم‌ آنكه‌ در شاهنامه‌ اطلاعات‌ فراواني‌ در باب‌ ادبيات‌ عربي‌، شعر و ادب‌ پارسي‌، تاريخ‌، فلسفه‌، كلام‌،حديث‌ و قرآن‌ ارائه‌ نموده‌ است‌ مشخص‌ مي‌گردد كه‌ حكيم‌ فردوسي‌ در اوان‌ زندگي‌ خويش‌ مطالعات‌ فراوان‌ كرده‌ است‌ و احوال‌ امم‌ و امثال‌ و حكم‌ را خوانده‌ و با معارف‌ اسلامي‌ بخصوص‌ با قرآن‌ آشنايي‌ كامل‌ داشته‌ است‌.

حكيم‌ظاهرا به‌ زبان‌ پهلوي‌ ساساني‌ و فنون‌ جنگ‌ و رزم‌ نيز آگاه‌ بوده‌ است‌. وي‌ در ابتداي‌ كار بر سرمايه‌ خود و حمايت‌ تني‌ چند از دوستانش‌ همچون‌ حسين‌ قتيب‌ حاكم‌ طوس‌ و بزرگان‌ آن‌ ولايت‌ علي‌ ديلم‌ وبودلف‌ تكيه‌ كرد و حاكم‌ طوس‌ براي‌ تشويق‌ او، شاعر را از پرداخت‌ ماليات‌ معاف‌ نمود. تلاش‌ بي‌وقفه‌ حكيم‌ در مرحله‌ اول‌ آن‌ بيست‌ سال‌ تمام‌ به‌ درازا كشيد و وي‌ زماني‌ موفق‌ به‌ سرايش‌ اكثر داستان‌هاي‌ شاهنامه‌ گشت‌ كه‌ چند سال‌ از سقوط سلسله‌ ايراني‌ سامانيان‌ بدست‌ تركان‌ قراخاني‌ آل‌ افراسياب‌ و سلطان‌ محمود غزنوي‌ مي‌گذشت‌. تاريخ‌ پايان‌ رسانيدن‌ شاهنامه‌ را سال‌ 400 ه.ق‌ دانسته‌اند و براساس‌ گفته‌هاي‌ حكيم‌ كه‌ از لابه‌لاي‌ اشعار او مشهود است‌ حكيم‌ در طول‌ اين‌ مدت‌ دراز سختي‌هاي‌ فراواني‌ را متحمل‌ گشت‌ و ضربات‌ فراواني‌ را هم‌ از جنبه‌ مادي‌ و معيشتي‌ وهم‌ از لحاظ روحي‌ پذيرا گرديد كه‌ مهمترين‌ آن‌ درگذشت‌ پسر جوان‌ و برومندش‌ بود كه‌ پير طوس‌ را سخت‌ درهم‌ شكست‌ و غمگين‌ و افسرده‌ ساخت‌.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال


شاعر كه‌ در اين‌ سالها با عسرت‌ و تنگدستي‌ همراه‌ و همراز بود پس‌ از اتمام‌ شاهكار بزرگ‌ خود به‌ ناچار و براي‌ گذراندن‌ زندگي‌ خود رو به‌ دربار سلطان‌ محمود غزنوي آورد و با عرضه‌ شاهنامه‌ خويش‌ نظر سلطان‌ رابه‌ سوي‌ آن‌ جلب‌ نمود. میگویند سلطان‌ محمود در ابتداي‌ كارحكيم‌ را بنواخت‌ و او را مورد نوازش‌ خود قرار داد و در شرايطي‌ كه‌ در تلاش‌ بود تركان‌ آل‌ افراسياب‌، متحدان‌ پيشين‌ خود در برانداختن‌ سامانيان‌، را از قلمرو حكومت‌ خويش‌ بيرون‌ راند تلاش‌ كرد از كتاب‌ شاهنامه‌ براي‌ تهييج‌ احساسات‌ ملي‌  عليه‌ تركان‌ آل‌ افراسياب‌ (كه‌ مطابق‌ روايات‌ ‌ از نژاد تورانيان‌ به‌ شمار مي‌رفتند) بهره‌ جويد. سلطان‌ محمود پس‌ از مدتي‌ موفق‌ به‌ شكست‌ آنها شد و لذا روي‌ خوشي‌ به‌ فردوسي‌ نشان‌ نداد و البته‌ بدگويي‌ مخالفان‌ و حاسدان‌ به‌ حكيم‌ نيز بي‌تأثير نبود و آنان‌ پير طوس‌ را رافضي‌ خواندند و از تعصب‌ شاه‌ سني‌ ‌ عليه‌ فردوسي‌‌ به‌ نفع‌ خود بهره‌برداري‌ كردند.


به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
تلاش‌ خواجه‌ حسن‌ ميمندي وزير بافرهنگ‌ شاه‌ نيز به‌ ثمر ننشست‌. سلطان‌ محمود پس‌ از ملاحظه‌ هفت‌ مجلد بزرگ‌ شاهنامه‌ مشتمل‌ بر شصت‌ هزار بيت‌ نغز و دلكش‌ و حماسي‌ دستور داد معادل‌ همين‌ مقدار معين‌ در ازاي‌ هر يك‌ بيت‌ يك‌ درهم‌ به‌ شاعر بدهند واين‌ توهيني‌ بزرگ‌ بود براي‌ سخن‌سراي‌ بزرگ‌ طوس‌ چرا كه‌ او بخوبي‌ به‌ قدر و قيمت‌ شاهكار بزرگ‌ خود آگاه‌ بود.فردوسي‌ مأيوس‌ و سرشكسته‌ از دربار سلطان‌ محمود به‌ گرمابه‌اي‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ كه‌ بيرون‌ آمد فقاعي‌ خورد وصله‌ سلطان‌ را در كمال‌ بي‌اعتنايي‌ به‌ حمامي‌ و مرد فقاع‌ فروش‌ بخشيد و در كسوتي‌ ناشناس‌ از بيم‌ خشم‌ شاه‌ از غزنه‌ گريخت‌. جاسوسان‌ خبر بخشش‌ صله‌ سلطان‌ را به‌ دو فرو مايه‌ كه‌ نشان‌ از بي‌اعتنايي‌ شاعر بزرگ‌‌ به‌ جاه‌ وجلال‌ و مقام‌ سلطان‌ غزنه‌ داشت‌ به‌ اطلاع‌ محمود رساندند و در پي‌ شاعر روانه‌ شدند. فردوسي‌ نيز كه‌ از خشم‌ سلطان‌ محمود آگاه‌ بود چندي‌ در هرات‌ اقامت‌ گزيد و سپس‌ از آنجا به‌ نزد شهريار بن‌ شروين‌ حاكم‌ طبرستان‌ رفت‌ .  استاد سخن‌ فارسي‌ سپس‌ رهسپار ديار خود گشت‌ و در گوشه‌ عزلت‌ و اندوه‌ در سال‌ 411 ه.ق‌ بدرود حيات‌ گفت‌. گويند سالها پس‌ از رانده‌ شدن‌ فردوسي‌ از دربار سلطان‌ محمود، شاه‌ در يكي‌ از لشكركشي‌هاي‌ خود به‌ هندوستان‌ به‌ ياد حكيم‌ مي‌افتد و پشيمان‌ از كرده‌ ‌خود دستور مي‌دهد مبلغ‌ شصت‌ هزار دينار طلا را با احترام‌ فراوان‌ به‌ منزل‌ فردوسي‌ در طوس‌ روانه‌ سازند ولي‌ هديه‌ سلطان‌ زماني‌ به‌ دروازه‌ طوس‌ رسيد كه‌ جنازه‌ حكيم‌ را از يكي‌ ديگر از دروازه‌هاي‌ آن‌ شهر تشييع‌ مي‌نمودند. جنازه‌ حكيم‌ نيز مورد جفاي‌ بدخواهانش‌ قرار گرفت‌ و شيخ‌ ابوالقاسم‌ گرگاني‌ ‌ به‌ حكم‌ اينكه‌ فردوسي‌ عمر خود را به‌ ستايش‌ پهلوانان‌ مجوس‌ گذرانيده‌ است‌، اجازه‌ دفن‌ او را در قبرستان‌ مسلمانان‌ نداد و از اين‌ روي‌ جسد شاعرگران‌ مايه‌ در باغ‌ طبران‌ كه‌ متعلق‌ به‌ خود فردوسي‌ بود دفن‌ گرديد.

بزرگ‌ترين‌ شاهكار پير فرهيخته‌ طوس‌ شاهنامه‌ او بودكه‌ با وجود گذشت‌ دهها قرن‌ همچون‌ سندي‌ از افتخاربرفراز گنبد رفيع‌ زبان‌ و ادب‌ فارسي‌ مي‌درخشد و همانگونه‌ كه‌ اشاره‌ شد فردوسي‌ با نگارش‌ اين‌ كتاب‌ ارزنده‌ و عظيم‌ زبان‌ شيرين‌ فارسي‌ را نه‌ تنها از انحطاط نجات‌ داد بلكه‌ به‌ آن‌ اعتبار ورونق‌ وافري‌ بخشيد. اساس‌ شاهنامه‌ نويسي‌ يعني‌ توصيف‌ زندگي‌ شاهان‌ و پهلوانان‌ به‌ روزگاران‌ باستان‌‌ باز مي‌گردد. سنت‌ شاهنامه‌ نويسي‌ پس‌ از اسلام‌ و در دوره‌ حكومت‌ سامانيان‌ مجددا رونق‌ گرفت‌ و شاهنامه‌هايي‌ همچون‌ شاهنامه‌ مسعودي‌ مروزي‌، شاهنامه‌ ابوالمؤيد بلخي‌، شاهنامه‌ ابوعلي‌ بلخي‌ و شاهنامه‌ ابومنصوري‌ و شاهنامه‌ دقيقي‌ بوجود آمدند. فردوسي‌در سال‌ 365 ه.ق‌ با مطالعه‌ اين‌ شاهنامه‌ها دل‌ به‌ نظم‌ شاهنامه‌اي‌ عظيم‌ كه‌ تمامي‌ داستان‌هاي‌ قدیمی رادربرگيرد سپرد و تلاش‌ سترگ‌ خود را كه‌ مي‌رفت‌ ملتي‌ را به‌ شعر و قلم‌ زنده‌ نگاه‌ دارد آغاز نمود. در شاهنامه‌، حكيم‌ طوس‌ پس‌ از نعت‌ خداوند توصيف‌ دانش‌ و خرد و مدح‌ پيامبر اسلام‌(ص‌) و يارانش‌ از كيومرث‌ آغاز كرده‌ و پس‌ از نام‌ بردن‌ شرح‌ زندگي‌ پنجاه‌ پادشاه‌ داستاني‌ و تاريخي‌ و حالات‌ و رزم‌ و بزم‌ پهلوانان‌ و وزيران‌ آنان‌ كتاب‌ خود را با شكست‌ يزدگرد سوم‌ ساساني‌ و فتح‌ ايران توسط اعراب‌ به‌ پايان‌ مي‌رساند. داستان‌ پادشاهي‌ منوچهر و بيان‌ آغاز تمدن‌ بشر، ضحاك‌، كاوه‌ آهنگر، فريدون‌، سام‌، زال‌، رستم‌، نوذر، افراسياب‌، جنگ‌هاي‌  تورانيان‌،كيكاووس‌، هفت‌ خوان‌ رستم‌، سهراب‌، سياوش‌، كيخسرو، بيژن‌ و منيژه‌، ظهور زرتشت‌، اسكندر و اشكانيان‌ و ساسانيان‌ هر يك‌ از داستان‌هاي‌ بسيار زيبا، شيرين‌ و جذاب‌ شاهنامه‌ مي‌باشند كه‌ خواننده‌ را به‌ عمق‌ تاريخ‌ ملي‌ این مرز و بوم  برده‌ و غرور و افتخارات‌ بزرگ‌ مردمان این خطه ‌ را به‌ آنان‌ باز مي‌شناسانند. نتيجه‌هاي‌ اجتماعي‌ واخلاقي‌ كه‌ سخن‌سراي‌ حكيم‌ از داستان‌هاي‌ شگفت‌ شاهنامه‌ گرفته‌ است‌ و سخنان‌ عبرت‌انگيز و پندهاي‌ سحرآميزي‌ كه‌ مي‌دهد هر يك‌ نشان‌ و گواهي‌ است‌ از اينكه‌ جهان‌ و شكوه‌ جهان‌ گذراست‌ و انسان‌ بايد در اين‌ عمردو روزه‌ دلاور و بخشنده‌ و فداكار و راستگو و دستگير و نيكوكار باشد.. او حقيقت‌ اديان‌ را مانند خود خداوند يكي‌ دانسته‌ است‌ و خصومت‌هاي‌ ملل‌ را بر سر دين‌ ابلهانه‌ توصيف‌ كرده‌ واز تفرقه‌هاي‌ بي‌مايه‌ مردم‌ با تأثر ياد نموده‌ است‌. با اين‌ حال‌ و عليرغم‌ احترام‌ فردوسي‌ به‌ اديان‌ باستان‌،فردوسي‌ ايمان‌ عميق‌ خود به‌ اسلام‌ را بارها آشكار ساخته‌ است‌.

ویژگیهای هنری شاهنامه


فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ خراسان و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری مردم این خطه  و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که خراسانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد. زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.  جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. همین اکنون نیز سرزمین فردوسی ( افغانستان و ایران کنونی )  که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه این خطه، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.  پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.


تصویرسازی

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر

***
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک

***
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید
بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب

منبع داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای  ابوالموید بلخی بود.   این شاهنامه به کلی از میان رفته است و اثری از آن در دست نیست .


پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی  را شروع کرد.  او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.

دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.   دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد  دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.  از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

بخش های اصلی شاهنامه

موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ از آغاز تمدن نژاد آریایی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

دوره اساطیری

این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن اریایی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان این سرزمین ها  بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند).

در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای  با تورانیان آغاز می شود.

پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.

در این زمان اسکندر مقدونی حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.