پژوهش و نگارش: عبدالکبیر صالحی

گرفته شده از گاهنامه تاملات

قسمت دوم:  کلام خدا در اندیشه فیلسوفان

1- دیدگاه ابونصر فارابی

ابو نصر فارابی (330ق) فیلسوف نامور مسلمان، یکی از شارحان آثار ارسطو است که نبشته‌های وی پردة ابهام از رخ فلسفة ارسطویی زدوده است. او با بهره گیری از بنیاد‌های تئوریک فلسفه ارسطویی و هیئت بطلیمیوسی، به تحلیل پدیدة وحی پرداخته، کلام الهی را به مثابه فیضان و ریزش معنا از عقل فعال بر جام وجود و قوة خیال نبی تفسیر می‌کند.

عقل فعال در اندیشه فارابی و دیگر فیلسوفان مشاء عبارت از دهمین عقل در سلسلة دهگانة عقول (عقول عشره) می‌باشد. تئوری عقول عشره در فلسفه مشاء زاییده اصل وحدت واجب الوجود و قاعده سنخیت علت و معلول می‌باشد. فیلسوفان مشاء – و ازجمله فارابی- با چنگ یازی به قاعدة «الواحد لایصدر منه الاالواحد» بر این باور بودند که آن چه از وجود نخستین (خداوند) صادر شود باید احدی الذت و مفارق (مجرد از ماده و جسم) باشد؛ زیرا وجود نخستین از هر جهت احدی الذات و مفارق است؛ و از چیزی که از هرجهت واحد و مفارق باشد, جز واحد مفارق صادر نمی‌شود. زیرا اگر صادر از ذات باری متعدد یا ماده و جسم باشد, بدین معناست که ذات باری نیز متعدد یا ماده و جسم است. بنابراین؛ نخستین موجودی که از ذات باری صادر شد, عقل اول بود. از عقل اول عقل دیگری پدید آمد، از عقل دوم، عقل سوم و آسمان دوم – یعنی فلک کواکب ثابته- صادر شد، و از عقل سوم، عقل چهارم و کرة زحل، و از عقل چهارم، عقل پنجم و کرة مشتری، و از عقل پنجم، عقل ششم و کرة مریخ، و از عقل ششم، عقل هفتم و کرة شمس، و از عقل هفتم، عقل هشتم و کرة زهره، و از عقل هشتم، عقل نهم و کرة عطارد، و از عقل نهم، عقل دهم و کرة قمر صادر گردید.

عقل دهم از دیدگاه فیلسوفان مشاء واپسین علت دیگر پدیده‌های جهان هستی و مأمور تدبیر امور آن به شمار می‌رود؛ از اینروی به آن عقل فعال نیز می‌گویند؛ زیرا همه استعداد‌های وجودی به سبب او به فعلیت و تحقق می‌رسد و به نظر فارابی این عقل سرچشمة وحی و افاضه کنندة کلام الهی بر قوه خیال پیامبر می‌باشد. او در این مورد چنین می‌نگارد: «هر چه از جانب خدای, تبارک و تعالی، به عقل فعال افاضه شود، عقل فعال به توسط عقل مستفاد، آن را به عقل منفعل و سپس متخیله او افاضه کند. پس از آن حیث که به عقل منفعل او افاضه می‌شود حکیم و فیلسوف است و متعقل کامل. و از آن حیث که به قوه متخیله او افاضه می‌شود پیامبر منذر است که می‌تواند در همان آن، از همة جزئیات خبر دهد.» نامبرده در کیفیت نزول وحی چنین می‌نویسد: «وقتی قوة متخیله در شخصی به نهایت کمال رسد، و محسوساتی که از خارج می‌آیند بر او مستولی نشوند، و او را در خود مستغرق نسازند، می‌تواند از عقل فعال، جزئیات حال و آینده یا صور آنها را از میان محسوسات بپذیرد. نیز صور معقولات مفارقه و دیگر موجودات شریفه را می‌پذیرد و آنها را می‌بیند و آدمی را به آن نسبت که از معقولات پذیرش است، از امور الهی آگاهی است و این برترین مراتبی است که انسان به نیروی قوة متخیله بدان تواند رسید.»

 

2- دیدگاه ابوعلی سینا

شیخ الرئیس ابن سینا نیز با تأثیرپذیری از فلسفة مشاء و اندیشه‌های استادش فارابی، کلام الهی را به مثابة فیضان (ریزش) معانی و صور از عقل فعال به متخیلة شخص پیامبر تفسیر می‌کند. او فرایند فیضان (ریزش) معانی از عقل فعال را حدس یا عقل نامیده؛ معتقد است که حدس عبارت است از استعداد اتصال به عقل فعال در برخی از مردم؛ بدون نیاز به تعلم؛ چنان که گویی این مردم خود همه چیز را می‌دانند. او دراین خصوص می‌نگارد: «چنان اتفاق می‌افتد که شخصی از میان مردم که نفس او به نهایتِ صافی گشته و به مبادی عقلی رسیده می‌تواند از حدس یعنی از الهامات عقل فعال برخوردار گردد . . . بدین طریق که صورت‌هایی که در عقل فعال است در ذهن او مرتسم می‌گردد. . . و این قسمی است از نبوت بلکه برترین اقسام آن است. و بهتر است که این قوه را قوة قدسی بنامیم که برترین قوای انسانی است.»

ابن سینا در پی تحلیل رؤیا و نبوت، چگونگی دست یابی پیامبران به معانی موجود در علم باری و ملائکة عقلیه و ملائکة سماوی را چنین بیان می‌کند: «معانی همة امور موجود در عالم، از گذشته و حال و آن چه خواهد که شود، در علم باری تعالی و ملائکة عقلیه از یک سو، و در نفوس ملائکة سماوی از دیگر سو موجود است. و تناسب میان نفوس بشری با آن جواهر ملکی از تناسب با اجسام محسوس بیشتر است، که در آنجا هیچ حجاب و بخلی نیست. و تنها اگر حجابی هست از این طرف است یعنی از طرف قوابل که به علت فرو رفتن در عالم اجسام، یا به سبب آلودگی به اموری که آنها را به فرود می‌کشاند، محجوب شده اند. و چون کمترین فراغتی از این امور یابند، مطالعة آن چه در آن نفوس فلکی است برای آنها میسور گردد.» . . . اگر آدمی در خواب باشد رؤیاست، و اگر در بیداری باشد نبوت است.

 

3- دیدگاه ملاصدرا

 ملا صدرا نیز در تفسیر و تحلیل پدیده وحی، از الگوی تحلیلی فارابی وام گرفته، می‌نگارد: «اگر انساني عقل منفعلش به همه معقولات دست يابد و به عقل بالفعل و معقول بالفعل بدل شود، عقل مستفاد مي گردد. اين حالت اگر براي انساني در بخش نظري از قوه ناطقه‌اش حاصل شود، فيلسوف خواهد بود و اگر براي قوه نظريه، عمليه و متخيله‌اش روي دهد، انساني است كه به واسطه ملك بر وي وحي نازل مي شود، وآن ملك، عقل فعال است. چنين انساني را ميتوان حكيم ونبي ناميد: به اعتبار اينكه عقل فعال آن چه را كه از خدا دريافت ميكند، به عقل منفعل ميرساند، حكيم است، و به اعتبار اينكه دريافت‌هاي خويش ازخدا را به قوه متخيله وي تحويل ميدهد، نبي ومنذر است.

صدرای شیرازی در تبیین کیفیت نزول وحی به این تئوری می‌رسد که روح پیامبر در فرایند پالایش از تعلقات و تجرد از مقتضیات جسم، به عقل فعال یا روح قدسی تبدیل می‌شود و با عالم فرشتگان می‌آمیزد و بدینگونه پیامبر کلام خدا را در «مقام قاب قوسین او ادنی» می‌شنود.

او در مورد چنین می‌نویسد: «نبايد تصور كرد كه پيامبر اكرم كلام را به واسطه جبرئيل همان گونه دريافت مي‌كند كه ما از رسول خدا دريافت مي‌كنيم يا آنكه پيامبر ـ همانند امت كه از وي پيروي مي‌كنند ـ مقلد جبرئيل است؛ بلكه اين دو نوع متفاوت مي‌باشد. روح انساني هنگامي كه از معاصي، لذات، شهوات، وسواس عادي و تعلقات پاك شود و از بدن مجرد گردد و براي ديدن آيات عظيم الاهي به سوي خدا هجرت كند، به نور معرفت و ايمان نوراني مي‌شود. با تأكيد اين نور، روح انساني به عقل فعال (به تعبير حكما) يا روح قدسي (به تعبير ديني) تبديل مي‌شود. به واسطه اين نور شديد عقلي، حقايق اشيا در روح طلوع مي‌كند. حال اگر اين روح قدسي قوي باشد، اشتغال به چيزي او را از چيزهاي ديگر باز نمي‌دارد.

هنگامي كه اين روح معارف الاهي را از خداوند دريافت، تأثيرش به صورت آن چه به روح قدسي ديده، براي قوا و روح بشري وي متمثل مي‌شود؛ ازاينرو براي حواس ظاهر ـ بويژه گوش و چشم ـ شخصي زيبا تمثل پيدا مي‌كند. اين شخص همان ملكي است كه به اذن خداوند، وحي را نازل مي‌كند.

... هنگامي كه روح نبي اكرم به عالم آن‌ها [فرشتگان وحي] متصل مي‌شود، كلام خدا (اعلام حقايق با مكالمه حقيقي) را در مقام « قاب قوسين او ادني » مي‌شنود. همچنين هنگامي كه با فرشتگان بلند مرتبه معاشرت مي‌كند، صداي حركت قلمشان را مي‌شنود؛ آنگاه زماني كه به ملكوت سماوي نازل مي‌شود، صورت آن چه كه مشاهده كرده بود، در لوح نفسش متمثل مي‌شود و اثر آن به حواس ظاهر مي‌رسد. در اين هنگام براي حواس حالتي شبيه خواب روي مي‌دهد؛ زيرا روح قدسي پيامبر اكرم دو طرف را ضبط مي‌كند. او مشاعر حسي را در راه سلوك به خداوند به كار مي‌گيرد؛ ازاينرو حواس، روح قدسي را در راه معرفت و طاعت خداوند مشايعت مي‌كنند. زماني كه خداوند او را بدون حجاب خارجي ـ بدون واسطه يا با واسطه ملك ـ خطاب كند، برغيب آگاه مي‌شود و در نفس نبوي ملكوت و صورت جبروت نقش مي‌بندد و شبحي از وحي و حامل آن به حس باطن مي‌رسد. حس ظاهر نيز آن را جذب مي‌كند و برايش صورتي كه از معنا خالي نيست، متمثل مي‌گردد. در اين هنگام صورت امري فرشته را مي‌بيند و كلامش را مي‌شنود ... و به چشم و گوش عقلي، معارف الاهي را از روح اعظم دريافت مي‌كند.

هنگامي كه از اين مقام شامخ الاهي پايين مي‌آيد، ملك به صورت محسوس متمثل مي‌شود. اين ديدن و شنيدن مختص خود نبي اكرم است؛ زيرا اين نزول، از باطن به ظاهر ايشان صورت گرفته است؛ ازاين¬رو ملك، كلام و كتابش، از غيب رسول خدا به مشاعرش تأدي كرده و اين تأدي از قبيل انتقال ملك و حركت او نيست.

 

4- دیدگاه اخوان الصفا

کلام الهی در نظر اخوان الصفا فیضی است از نفس کلی بر نفس پیامبر. آنان در اين مورد چنین می‌نگارند: «و بدان که برخی از نفوس جزیی؛ به صورت نفس کلی متصور شوند و برخی بدان نزدیک گردند. و این برحسب میزان قبول اوست آن چه را که از علوم و معارف و اخلاق جمیل بر او فیضان می‌کند. هرچه این میزان قبول بیشتر باشد؛ از سایر ابناء جنس خود اشرف و افضل باشند؛ چون نفوس انبیاء علیهم السلام؛ که چون به سبب صفای جوهر خود، از نفس کلی پذیرای فیض گردند, کتاب الهی که عجایب علوم خفی و معانی لطیف و اسرار مکنون در آن است که جز پاکان از آلودگی‌های عالم طبیعت بدان دست نیازند، بر آنان نازل شود. و این فیض به واسطة کواکب، یعنی ملائکه، کمال می‌یابد. نفس کلی نیروی خود را در همة عالم پراکنده می‌کند و به واسطة کواکب افعال او در کائناتی که تحت فلک قمر است ظاهر می‌شود.»

اخوان الصفا در تفسیر نبوت و کلام وحی به تأثیرات فلکی متوسل می‌شوند و عالم افلاک به اعتقاد ایشان . . . عالم ملائکه است. پیامبر اخبار را از ملائکه می‌گیرد و ملائکه همان کواکب اند. پس نبوت از تأثیرات عطارد است. اخوان گویند: «از جرم عطارد، نیرویی روحانی پراکنده شود و در همة جسم عالم و اجزاء آن سریان یابد. و همة معرفت و حس و خطور و الهام و وحی و نبوت و علومی که در جهان هست، از آن نیرو است.

 

5- دیدگاه شیخ اشراق

شیخ اشراق، سهروردی، پدیده وحی را فرایند اتصال و پیوند نفس شریفِ-پیامبر- با روح القدس می‌داند که در برایند این اتصال، نفس پیامبر از دانش، نورانیت و قدرتی ویژه برخوردار می‌گردد. او درباره ویژگی‌های شخصی که بر سپهر نبوت فراز می‌آید چنین می‌نگارد: «و لابد ان يکون هذا الشخص شريف النفس عالماً قادراً . . . فان النفس اذا کانت شريفهْْ و قويت قوّتها، تؤثرفي هذا العالم تأثيراً عظيماً، لانها تتّصل بروح القدس و تأخذ منه العلوم فتکسب منها قوة نورانية و خاصية التأثير».

«این شخص بایستی دارای نفسی شرافتمند بوده و از دانش و قدرت برخوردار باشد . . . زیرا؛ هرگاه نفس شرافتمند و نیرومند باشد، بر جهان هستی تأثیری شگرف و سترگ می‌گذارد؛ چراکه این نفس با روح القدس در پیوند بوده، دانش‌های گونه‌گون را از وی فرامی‌گیرد و بدینگونه قوتی نورانی و تأثیری ویژه فراچنگ می‌آورد.»